ذكر و ياد خدا آثار سازنده روحى و اخلاقى فراوانى دارد كه ياد متقابل خدا از بنده, روشنى دل, آرامش قلب, ترس از(نافرمانى) خدا, بصيرت و شناخت شيطان, بخشش گناهان, و علم و حكمت از جمله آنهاست.
يكى از زيباترين جلوه هاى ارتباط عاشقانه با خدا و اساسى ترين راه هاى سير و سلوك, ذكر است; يعنى مترنم بودن زبان و قلب انسان به اسمإ حسناى الهى و شاداب نگه داشتن گل روح در زير باران يا دحق.
ذكر خدا, از يادبردن هستى محدود خويش در رهگذر ياد اسماى الهى است و تداوم و استمرار آن زنگار گناهان را از روى دل مى زدايد; زيرا غفلت و فراموشى حق تعالى, ساحت دل را مكدر مى كند. از اينجاست كه يكى از رسالت هاى اولياى الهى و كتابهاى آسمانى, برطرف نمودن اين كدورت و تاريكى است و به همين علت ((ذكر)) را از اوصاف پيامبر و از نام هاى قرآن شمرده اند; چنانكه قرآن مجيد به ذكر بودن پيامبر(ص) چنين اشاره مى كند:
((...قد انزل الله اليكم ذكرا رسولا يتلوا عليكم آيات الله...))(1).
((خداوند ذكرى (رسولى) را به سوى شما فرستاد تا آيات خدا را بر شما تلاوت كند)). همچنين از نام هاى قرآن مجيد ذكر مى باشد: ((انا نحن نزلنا الذكر و انا له لحافظون))(2). ((ما ذكر (قرآن) را بر تو نازل كرديم و آن را حفظ خواهيم كرد)).
وجه نامگذارى پيامبر(ص) و قرآن به ذكر اين است كه موجب يادآورى خداوند متعال مى باشند; زيرا يادآورى منوط به دانش قبلى است و اين پيامبران و كتاب هاى آسمانى مى باشند كه پرده غفلت و فراموشى را از روى دل كنار زده و نور الهى را بدان مى تابانند. بنابراين ياد خدا انسان را از حضيض ماديت به اوج معنويت مى رساند و اميد را در انسان زنده مى كند و يإس و نااميدى را كه از تنگناهاى زندگى مادى و معادلات بشرى ناشى مى گردد, برطرف مى كند.
ذكر خدا ارتباط معنوى عبد سالك با رب مالك است و اين انسان است كه نبايد خود را وقف زندگى مادى كند و مقصد را در خود و دنياى خود محدود سازد, بلكه بايد خود را براى سفر پر فراز و نشيب ابديت آماده و مهيا كند.
ذكر خداوند آثار و ثمرات اعجابآور و با شكوهى دارد كه هريك از آنها در سازندگى روحى و اخلاقى انسان تإثير به سزايى دارد. عمده ترين اين آثار و ثمرات به شرح زير است:
اولين اثر ياد خدا اين است كه خداى متعال نيز انسان را ياد مى كند: ((فاذكرونى اذكركم...))(3) ((مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم)). از اينكه در اين آيه شريفه ياد خداوند متعال, منوط به يادكردن بنده شمرده شده است, يك نكته دقيق فهميده مى شود و آن عبارت است از تصور دو نوع ذكر از طرف خدا; الف: ذكر عام. ب: ذكر خاص.
ذكر عام عبارت از هدايت عام الهى است كه شامل تمام موجودات مى باشد و اختصاص به گروه خاصى ندارد و شاهد آن آثار ذكر عام الهى در پهنه گيتى مى باشد. و آن اعطاى مواهب و عطاياى گوناگون خداوند به تمام ممكنات مى باشد و اين ياد همگانى كه فيض مستمر الهى است, هرگز قطع نمى شود.
اما ذكر خاص به بندگان خاص و ذاكر تعلق دارد و يك نوع توجه و لطف است از جانب خداوند متعال.
خداوند; ذكر خويش را موجب نورانى شدن و بيدارى دل ها مى داند. مردن دل و افسردگى از هولناك ترين سيه روزىهاست; به طورى كه حضرت على(عليه السلام) اولين سفارششان به امام حسن مجتبى(عليه السلام) -در نامه اى كه به فرزند ارجمندشان نوشته اند- اين است كه بيش از هرچيز به آبادانى دل خويش بپردازد: ((فانى اوصيك بتقوى الله -اى بنى- و لزوم امره و عماره قلبك بذكره...))(4). ((پسرم! تو را به تقوا و التزام به فرمان خدا, آباد كردن قلب و روح با ذكر او و چنگ زدن به ريسمان الهى توصيه مى كنم...)).
يكى از موثرترين عوامل علاج مرگ دل و احياى دوباره آن, پناه بردن به ذكر خداست; ذكر حق نور است و مداومت در آن, قلب را از تاريكى و نااميدى و قساوت نجات مى دهد; شفافيت و لطافت و درك و شور و عشق به آن مى بخشد و گرمى و تپش و نشاط تازه در آن مى دمد. اين ثمره ذكر را حضرت على(عليه السلام) چنين گوشزد مى كند:
((ان الله تعالى جعل الذكر جلإ للقلوب تسمع به بعد الوقره و تبصر به بعد العشوه و تنقاد به بعد المعانده...))(5); ((خداوند متعال ياد خويش را جلاى قلبها قرار داده, كه در اثر آن گوش, پس از سنگينى مى شنود و چشم پس از كم سويى مى بيند و بدين وسيله پس از لجاجت و دشمنى منقاد و رام مى گردد)).
سومين اثرى كه براى ياد خدا بيان مى شود آرامش دل آدمى است. به تعبير قرآن طمإنينه و سكون قلب از جمله آثار مستقيم ياد خداست: ((الذين آمنوا و تطمئن قلوبهم بذكرالله الا بذكر الله تطمئن القلوب))(6); ((كسانى كه ايمان آورده اند و دل هايشان به ياد خداست, بدانيد تنها با ياد خدا دل ها آرام مى گيرد)).
ياد خدا داروى معنوى اضطراب و افسردگى است كه از نظر روانشناسى علل آن ترس, آينده مبهم, نگرانى از شكست خوردن, ترس از بيمارىها و نگرانى از عوامل طبيعى مى باشد. گذشته از مسإله بيمارى اضطراب, آرامش طلبى در فطرت انسان ريشه دارد و در سرشت انسان ها حس آرامش جويى نهفته است و بسيارى از فعاليت هاى آدمى در حقيقت پاسخ به نداى الهى فطرت است.
وقتى به زندگى خود و بسيارى از افراد نظر مى كنيم, مى بينيم هدف بسيارى از كارهاى ما دست يابى به گوهر گرانبهاى آرامش است; يعنى انسانها در طول زندگى خود تلاش مى كنند تا به آرامش خاطر و طمإنينه نايل شوند. در اين نقطه بين انسان ها اشتراك نظر وجود دارد, ولى اختلاف نظر در تعيين و تشخيص چيزهايى است كه به زندگى آرامش مى بخشد.
بسيارند كسانى كه اين گوهر نفيس را در گرو ثروت اندوزى و رفاه مادى مى دانند و آرامش گم شده خود را در آن مى جويند و به قول خودشان, پشت خود را مى بندند تا براى عمرى, خيال آسوده و آرامش خاطر داشته باشند; گروهى نيز آرامش را در كسب مقام و شهرت مى بينند و براى آن خود را به آب و آتش مى زنند; گروهى -به اشتباه- آرامش را در پناه بردن به دامن ((اعتياد)) مى بينند تا دمى آرامش و تسكين يابند كه اين آرامش كاذب است.
ولى قرآن مجيد تنها نسخه شفابخش اضطراب را ياد خدا مى داند و تنها پاسخ نداى فطرت را ذكر خدا مى بيند(7) ولى مقصود ذكر قلبى است نه ذكر زبانى; زيرا قرآن كريم آن ذكر زبانى را كه با ذكر قلبى همراه نيست, ممدوح نمى شمارد بلكه مذموم مى داند درباره نماز مى فرمايد: (...اقم الصلاه لذكرى)(8) ((نماز را با ياد من اقامه كن)). و در سوره ماعون مى فرمايد: (فويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون)(9) ((واى بر نمازگزارانى كه از نمازشان غافل اند)). معلوم مى شود اگر كسى نماز بخواند, هرچند كه ذكر خدا بر زبانش جارى است ولى غافل باشد و نداند چه مى گويد, كارش زار است.
بنابراين, مقصود اصلى, ذكر قلبى است نه ذكر زبانى. ذكر زبانى زمينه است براى پيدايش ذكر قلبى و آرامش با ذكر قلبى مشكلات را حل مى كند(10).
خداوند در سوره طه خطاب به حضرت موسى و هارون(عليه السلام) مى فرمايد: (اذهب انت و اخوك بآياتى و لا تنيا فى ذكرى)(11) ((تو و برادرت با آيات و معجزات من حركت كنيد و در ياد كردن من سستى نكنيد)). اين ذكر, ذكر قلب است; زيرا انسانى كه در برابر خطر مواجه مى شود و به مقاومت در برابر آن خطر, مإموريت پيدا مى كند, با ذكر زبانى نمى تواند مشكلى را حل كند; طمإنينه است كه مشكلات را حل مى كند و طمإنينه, با ذكر قلب است نه با ذكر زبان. البته ذكر زبان خوب است و زمينه را براى ذكر قلب فراهم مى كند(12).
در خصوص اين بحث كه ياد خدا و ذكر قلبى آرام بخش دلهاست, امام صادق(عليه السلام) مى فرمايد: ((ان القلب ليتجلجل فى الجوف يطلب الحق فاذا اصابه اطمإن و قر))(13). ((دل آدمى از درون مضطرب مى شود و در حقيقت خواهان حق است پس آنگاه كه به حق رسيد, آرام و قرار مى گيرد)).
از جمله آثار ياد خدا براى مومنان, خداترسى و خشيت مى باشد. قرآن در اين زمينه مى فرمايد: (انما المومنون الذين اذا ذكر الله و جلت قلوبهم...)(14) ((تنها مومنان هستند كه هرگاه يادخدا به ميان آيد, دل هايشان ترسان شود)). كه اين ترس از درك عظمت و علم ايشان سرچشمه مى گيرد; لذا خداوند در قرآن تنها عالمان را متصف به خشيت مى داند و در سايه خشيت از خداوند است كه انسان از ارتكاب معاصى اجتناب مى ورزد.
يكى از عوامل اصلى سقوط انسان و سيه روزى او, افتادن به دام هاى ناپيداى شيطان است و ذكر حق به انسان بصيرتى مى دهد كه وسوسه هاى پنهان و دام هاى ناپيداى شيطان را به سهولت بشناسد و در دام او نيفتد:
(ان الذين اتقوا اذا مسهم طائف من الشيطان تذكروا فاذا هم مبصرون)(15). ((اهل تقوا آن هنگام كه دچار وسوسه گروهى از شياطين شوند به ياد خدا مى افتند و در آن وقت است كه بينا مى گردند)).
از آثار و ثمرات اخروى ياد خداوند, مغفرت الهى مى باشد كه شامل حال يادكنندگان خدا مى گردد و اضافه بر آن, خداوند وعده اجر و پاداش بزرگ نيز به ايشان داده است. قرآن مجيد در اين باره مى فرمايد: (... و الذاكرين الله كثيرا و الذاكرات اعد الله لهم مغفره و اجرا عظيما)(16).
((مردان و زنانى كه بسيار ياد خدا كنند, خداى متعال براى آنان آمرزش و پاداش بزرگ آماده نموده است)).
انسان مومن بر اثر لغزش هايى كه در مدت عمر داشته است, در اندوه و نگرانى به سر مى برد و دائم به دنبال انجام كارهايى است كه باعث آمرزش گناهان وى گردد, از طرفى خداى غفار, باب توبه و آمرزش خود را بر روى بندگان خود گشوده و فرموده است: (قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ان الله يغفر الذنوب جميعا...)(17). ((بگو اى بندگان من كه با ارتكاب گناهان بر خود زياده روى نموديد از رحمت خداوند نوميد نباشيد; زيرا خداوند متعال جميع گناهان را مىآمرزد)).
از طرف ديگر; خداوند كارها و راه هاى متعددى را براى آمرزش بندگان قرار داده است و هركس با وسيله اى مى تواند براى خود آمرزش طلب كند و از آن جمله است ذكر بسيار خداى متعال.
يكى ديگر از ثمرات ذكر, پختگى عقل و كمال و حكمت است. ذكر باعث فروزان شدن قوه ادراك انسان و جوشش فكر و انديشه مى شود. جان فرد شايستگى اين را پيدا مى كند كه منعكس كننده حقايق غيبى در خود گردد و خداوند به انديشه و عقل اين افراد مدد رساند. اين حقيقت را اميرالمومنين(عليه السلام) صريحا بيان نموده و بزرگانى هم آن را تجربه كرده اند. شيخ الرئيس ابن سينا و صدرالمتإلهين تصريح دارند كه گاه در يك مسإله علمى و فلسفى به بن بست رسيده و قادر به حل آن نبوده اند و به ذكر و نماز پرداخته اند و مطلب برايشان آشكار شده است.
حضرت على(عليه السلام) مى فرمايد: ((...و ما برح لله - عزت آلاوه- فى البرهه بعد البرهه و فى ازمان الفترات عباد ناجاهم فى فكرهم و كلمهم فى ذات عقولهم فاستصبحوا بنور يقظه فى الابصار و الاسماع و الافئده...))(18). ((و همواره براى خداى تعالى -كه نعمتهايش بزرگ است- در هر برهه اى بعد از برهه ديگر و در دوران هاى نبودن پيامبران و سستى دين, بندگانى بوده اند كه خداوند در انديشه هايشان با آنان راز گفته و در عقل هايشان با آنان سخن مى گفته است. اينان چراغ هدايت را به روشنايى بيدارى در ديده ها و گوش ها و دل ها افروختند...)).
1. طلاق, 10 و 11.
2 . حجر, 9.
3. بقره, 152.
4. نهج البلاغه, نامه 31.
5. همان, خ222 / 2.
6. رعد, 28.
7. فضايل و آثار ذكر, عليرضا مسعودى, ص105 تا 107.
8. طه, 14.
9. ماعون, 4 و 5.
10. مجله پاسدار اسلام, شماره136, ص17.
11. طه, 42.
12. همان, ص17.
13. اصول كافى, ج2, ص421.
14. انفال, 2.
15. اعراف, 201.
16. احزاب, 35.
17. زمر, 53.
18. نهج البلاغه: خطبه 222 / 3 و 4.