مسائل پيرامون زن از زواياي گوناگون قابل تأمّل و بررسي است. اين بررسي ميتواند از نگاه عرفاني، اخلاقي، اجتماعي، خانوادگي، و روان شناختي باشد، لكن ارزيابي جامع زماني است كه همه ويژگيهاي انساني او را در نظر بگيرد. به نظر ميرسد نگاه قرآني از چنين جامعيتي برخوردار باشد; زيرا از سوي كسي صادر شده است كه با همه ويژگيهاي انسان آشنايي داشته و بهتر از ديگران او را به سوي كمال واقعي اش رهنمون ميسازد.
شبهات متعدّدي كه امروزه بر مباني اسلام وارد ميشود، بيشتر از ناحيه ضعف شناخت و نگرشهاي ناقص صورت ميگيرد و براي رفع و دفع اين شبهات، بايد از جامعيت قرآن و مكتب اهل بيت(عليهم السلام) مدد جست. براي مثال، اشكالات فمينيستي بر مكتب اسلام بيشتر به خاطر اين است كه فقط از منظر حقوق غربي و ليبرالي به آن نگاه ميشود; نگاهي كه مبتني بر سود، سرمايه و استعمار و بهره جنسي بيشتر است; يعني ارزشهاي حاكم بر آن كاملا مادي بوده و همواره از طريق رسانه ها آن را بر همه تحميل مينمايد. در حالي كه مكتب اسلام با يك نگاه همه جانبه، تأملّات دقيق ارزشي، اخلاقي، حقوقي و انساني را در مورد زنان اعمال ميكند.
البته فرهنگ سازان كشور ما هم با دامن زدن به مسائل حقوقي، توجه كمتري به مسائل اخلاقي پيرامون زنان مينمايند; يعني در تحقيقات و مناظرات و سخنرانيهاي خود، اين مسائل را فقط از منظر حقوق اسلامي مورد بررسي قرار ميدهند، حال آنكه پرداختن به مسائل حقوقي زنان بدون توجّه به ابعاد اخلاقي و اجتماعي آن، امري معيوب خواهد بود. نپرداختن به مسائل خانواده و سخن گفتن از حقوق منهاي اخلاق از جمله اين موارد ميباشد. چه بسا همين تحليل نارسا و تك بعدي، موجب دامن زدن به مسائل اجتماعي زنان، بخصوص مسئله طلاق گردد. اين اشكال ميتواند در زمينه ورزش و اشتغال هم وجود داشته باشد. همين نگرشهاي تك بعدي است كه كشور ما را به سوي جامعه سكولار و تفكّر فمينيستي پيش برده است.
از اين رو، يكي از رسالتهاي مهم كارشناسان، نوشتن مقالات متعدّد، تحليل و تطبيق درست اخلاق بر مسائل زنان و نقش آن در هدايت و حمايت از جامعه زنان ميباشد; چيزي كه اين نوشتار به قدر توان خود در پي آن است.
معرّفي و بررسي يك الگو براي تبيين نظام اخلاقي و حقوقي زن ضروري به نظر ميرسد و براي اين كار حضرت زهرا(عليها السلام)بهترين نمونه تاريخ است. رفتار پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) و حضرت علي(عليه السلام) با حضرت زهرا(عليها السلام)مي تواند نمايانگر مسير تكامل و تعالي قرار گيرد. اگرچه شناخت مكتب علوي و مباني آن (كه ميتواند افرادي همچون امامان معصوم(عليهم السلام)را پرورش دهد) بسيار مهم تر از شناخت خود افراد است امّا به خاطر جايگاه ويژه الگو در تربيت و هدايت انسان ها، معرّفي آن از اهميّت ويژهاي برخوردار است. حضرت صدّيقه طاهره(عليها السلام)بهترين الگو براي زنان جهان است كه درباره او كمتر سخن گفته شده. زني كه طبق روايات، 75 تا 95 روز آخر عمرش با مراودههاي بين او و جبرئيل سپري گرديد; فرشته وحي تمام مسائل و مصائب ذرّيّه فاطمه زهرا(عليها السلام) را به وي رساند و كاتب وحي، حضرت امير(عليه السلام)آن را نوشت.
منظور از اخلاق در اينجا توجّه عاطفي و وجداني به ديگران است. اين معنا مورد تأكيد آيات و روايات نيز ميباشد; يعني اسلام در روابط انسان ها، به دنبال تأثيرات نفساني و كمالات معنوي است. از اين رو، بر هر انساني لازم است تا در برخورد با ديگران، بخصوص زنان، به دنبال شناخت وظيفه الهي و انجام آن باشد. در چنين تعاملي، نه تنها فرد مقابل تحقير نمي شود، بلكه طرفين همواره به وظايف خود ميانديشند تا علاوه بر حفظ كرامت ديگران، موجب ارتقاي معنوي يكديگر نيز بشوند.
مسائل حقوقي در بسياري از موارد با اخلاق ارتباط نزديك پيدا ميكند; چرا كه اين مسائل هم جنبه اخلاقي و هم حقوقي دارند و به نظر ميرسد كه دايره اخلاق اسلامي همه مسائل حقوقي زنان را در بر ميگيرد. يعني اين مسائل ممكن است، علاوه بر مجاز و ممنوع بودن، با خوب و بد بودن هم ارزش گذاري شوند كه در واقع، ضمانت اجرايي اولي با دولت ميباشد و دومي توسط وجدان و عقل صورت ميگيرد; چه اينكه دايره اخلاق ميتواند تمام احكام و فرامين ديني را شامل شود.
احكام حقوقي تفاوت هايي با احكام اخلاقي دارند. در ذيل به برخي از اين تفاوت ها اشاره ميگردد:
1. احكام حقوقي فقط براي تنظيم روابط اجتماعي هستند، در حالي كه هدف اخلاق اسلامي فوق هدف حقوقي بوده و منحصر به اهداف دنيوي نمي شود.
2. احكام حقوقي ضمانت اجرايي دولتي دارند، امّا ضمانت اجرايي احكام اخلاقي وجداني است.
3. در احكام اخلاقي تأثيرات نفساني و كمالات معنوي دنبال ميشود، حال آنكه حقوق براي رعايت حال جمع، جامعه و ديگران است.
4. ارزش احكام اخلاقي به نيّت فاعل مختار بستگي دارد، امّا در احكام حقوقي نيّت تأثيري نداشته و ظاهر افعال مدّنظر است.
5. قواعد حقوقي تكاليفي الزام آور ميباشند، اما در قلمرو اخلاق تكاليف الزامي و استحبابي وجود دارد.
براي حلّ اين مسئله بهتر است ماهيت زن مورد مطالعه قرار گيرد. اين بررسي ميتواند از ديدگاه مكاتب گوناگون باشد، لكن موضوع مورد بحث ايجاب مينمايد تا با كمك قرآن و حديث به حلّ آن پرداخته شود.
اگرچه مكاتب سكولار سعي كرده اند قلمرو مسائل ديني و اعتقادي را از مسائل حقوقي و اخلاقي جدا كنند تا نغمه جدايي دين از شئون دنيوي را سر دهند، اما مكتب اسلام چنين تفكيكي را نپذيرفته و حوزههاي ارتباطي انسان را جداي از هم نمي داند; يعني ارتباط انسان با خدا، خود و ديگران جداي از هم نيستند.
آيات و روايات مجموعه عظيم و سرشاري از احكام حقوقي و اخلاقي موجود ميباشند و در كنار فرامين فقهي ريشه در معارف ديني دارند كه جداي از هم نيستند.10
بعضي از انديشمندان اسلامي تفاوت احكام حقوقي ميان مرد و زن را به معناي برتري مرد بر زن گرفته اند. چه بسا اين نگرش جامع نبوده و با يك نگاه تك بعدي به مسائل زنان به دست آمده باشد. در كل، نگرش سطحي به مسائل ديني نظرات ناصوابي را به دنبال دارد كه اين نگرش نيز از آن مستثنا نمي باشد. البته در اطراف اين موضوع، تحليلهاي نادرست متعددي وجود دارد كه بررسي بعضي از آن ها ضروري به نظر ميرسد.
در تفكّر قرآني، زن پا به پاي مرد تكامل پذير و اوج گراست و در پرتو شناخت و عمل ميتواند به چكاد تعالي انساني دست يابد. از اين رو، خداوند در قرآن كريم ميفرمايد: (إِنَّ الْمُسْلِمِينَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِينَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِينَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِينَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِينَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِينَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِينَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِينَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَ الذَّاكِرِينَ اللَّهَ كَثِيراً وَالذَّاكِرَاتِ أَعَدَّاللَّهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظِيماً.) (احزاب: 35)
بدين سان، اشكالاتي كه بر نابرابري حقوق زن وارد ميشود، مردود ميگردد; زيرا قرآن كريم اوصاف زن را در كنار اوصاف مرد برشمرده و استعدادهاي آن دو را براي رسيدن به كمال، يكسان دانسته است. قرآن كريم، زن را موجودي با همه ويژگيهاي انساني ميداند.11
عدهاي درنگاه ظاهري براي توجيه تفاوت مرد و زن و اثبات نقصان عقلي زن، به هر وسيلهاي حتي روايات متوسل شده اند، لكن با يك بررسي مقتضي، ضعف استدلال اين گروه آشكار ميشود.
وقتي در قرآن از نقصان عقلي زن سخني به ميان نيامده و در روايات، ضعف عقل او يك استدلال جزئي بوده و اگر استدلال كلي باشد به عواطفش ربط داده ميشود،12 پس نقصان عقلي مطرح شده را بايد در امور ديگر جستوجو كرد; چه اينكه حضرت علي(عليه السلام) ميفرمايند: «اياك و مشاورة النساءالاّ من جربت بكمال عقل»;13 از مشاوره با زنان بپرهيزيد، مگر كسي كه بلوغ و كمال عقلي او تجربه شده باشد. بنابراين، تفاوتهاي مرد و زن، نوعي تناسب است نه نقص و كمال; يعني اين تفاوت ها براي تناسب است تا زندگي مشتركي را براي اهداف عاليه فراهم آورند.14
عقل انسان اگر در معرض آفات نفساني قرار گيرد دچار ضعف و تغيير ميشود. در پارهاي از روايات به قوت و ضعف عقل اشاره شده است و زن يا مرد بودن تاثيري در آن ندارد. عجب و خود پسندي،15 هم نشيني با جاهلان،16 زياده طلبي،17 تكبّر و خودبزرگ بيني،18 شهوت راني و هوس بازي19 از جمله آفات عقل ميباشند.
دسته ديگري از روايات، عقل و عاقل را به داشتن سجاياي انساني معرفي نموده اند. مخالفت با هواي نفس، دين داري، و كمال طلبي سجاياي انساني هستند كه معرّف قدرت عقل انسان ميباشند.20
با بررسي اين دسته از روايات، به نظر ميرسد ضعف عقلي زن صرفاً جنبه عارضي داشته باشد، نه اينكه ذاتاً عقل زن ناقص يا ضعيف تر از مرد باشد. از اين رو، معلوم ميگردد كه موانع سير كمالي زن، نه در ضعف عقلاني او، بلكه ريشه در جنبههاي عاطفي و اخلاقي وي دارد. وجود زنان دانشمندي كه پا به پاي مردان مدارج عقلي و علمي را طي نموده اند، تأييدي بر اين مطلب ميباشد. براي جبران ضعف عقلي زن، بيشتر بايد به جنبههاي اخلاقي در مورد زنان توجّه نمود. صرف نگاه عاطفي و احساسي، انسان را دچار زندگي خيالي نموده و از زندگي عقلايي و انساني دور مينمايد، امّا التزام به فرامين اخلاقي به عنوان فقه اكبر، جهت درستي به عواطف داده و زندگي انسان را عقلايي و الهي مينمايد.
عقل داراي معاني متفاوتي بوده و هر معنا، تحليل خاص خود را ميطلبد. برخي عقل را به معناي هوش و استعداد دانسته اند كه از نظر روان شناسي تفاوتي بين دو جنس وجود ندارد. عدّهاي كوچك تر بودن نيمه راست مغز زن را به حساب ضعف عقلي وي گذاشته اند. اگر اين استدلال درست باشد، پس بايد كوچكي نيمه چپ مغز مرد را هم ضعفي براي او محسوب كرد.
برخي ديگر، عقل را به معناي قوه استدلال و منطق ميدانند. اين تعبير، چه به معناي عقل منطقي باشد يا عقل فلسفي،21 تفاوتي در اصل تعقّل بين آن دو وجود ندارد.
براي عارضه ضعف عقلاني زن، چند توجيه وجود دارد:
الف. اگر عقل را به معناي درك كليات منطقي يا فلسفي بدانيم، به نظر ميرسد كه تفاوتي بين مرد و زن نباشد، مگر اينكه زنان به علت جزئي نگري در مسائل، علاقه كمتري به اين بخش از علوم نشان ميدهند.
ب. عواطف زن معمولا بر جنبه عقلاني او غالب است و اين حقيقت قدرت عاطفي او را اثبات مينمايد و به معناي ضعف عقلي نمي باشد.
ج. عده ديگري كه عقل را به معناي عقل اجتماعي دانسته اند و ميگويند: عقل اجتماعي مردان قوي تر است; چون داراي مديريت، سياست، فكر اقتصادي، علمي، تجربي و رياضي قوي تري هستند.22 لكن اين برتري براي مرد يك فضيلت زايد است و معيار فضل براي او به شمار نمي آيد.23
معاني عقل در روايات به گونهاي است كه از آن ها براي نكوهش و نقصان زن استفاده نمي شود. در بعضي روايات، عقل به معناي «عقال» آمده است; يعني وسيلهاي كه با آن نيروي غريزه و اميال را به بند ميكشند.24 در معناي ديگري فرموده اند: «العقل ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان»;25 عقل چيزي است كه به كمك آن بندگي خدا ميسّر ميگردد و از راه آن بهشت به دست ميآيد.
اگر اين دو معنا را با علل روايي ديگر نقصان عقل در نظر بگيريم، حديث نقصان عقل حضرت امير(عليه السلام) به معناي موجبه جزئيه است كه به فرد خاص اشاره دارد26 و اگر هم آن را استدلال كلي بدانيم، چه بسا منظور زنان بي ايمان باشد.27
البته اثبات برتري عقل مرد بر زن كار آساني نبوده و از مجموع آيات و روايات و علم و تجربه اين برتري ثابت نمي شود. گذشته از آن، با تفكيك عقل نظري و عملي، ميتوان گفت: اگر عقل نظري در مردان قوي تر باشد، عقل عملي (به معناي وجدان اخلاقي)28 در زنان قوي تر است; زيرا وجدان اخلاقي ناظر بر عواطفواحساسات ميباشدواين دودر زنان قوي تر است.
در مجموع، ميتوان گفت: از طريق تجربه، برهان و روايات، برتري عقل مرد ثابت نمي شود، همان گونه كه نقصان ذاتي عقل زن اثبات نمي گردد; يعني حاصل روايات، تجربه و برهان چنين تفاوتي را اثبات نكرده و استدلال منطقي هم مغالطهاي بيش نيست.
برخي با يك استدلال مغالطهاي ميگويند: در اسلام عقل معيار كمال انساني است، هر كس عاقل باشد به كمال انساني نزديك تر است. بنابراين، مردان به خاطر قوت عقل به خدا نزديك ترند.
در اين استدلال، از اشتراك لفظي و مغالطه استفاده شده و حد وسط تكرار نشده است; چون عقل در صغرا به معناي مهار نمودن عقال هوا و هوس است و با آن بندگي خداوند صورت ميگيرد كه در روايات به آن اشاره گرديده، اما در كبراي قضيه عقل به معناي عقل اجتماعي است.29
در نهايت، تفاوت عقلي بين مرد و زن از ناحيه عقل ابزاري است; يعني عقلي كه انسان ميتواند به كمك آن علوم را فرا گيرد. اين برتري هرچند براي مرد يك فضيلت به شمار ميآيد، اما فضل نيست; زيرا آنچه نزد خدا ارزشمند است و فضل محسوب ميشود، عقل ذاتي است كه از آن به عقل عملي (به معناي نيّت، اخلاص، اراده، محبّت، و تقوا) تعبير ميشود. پس عقل ذاتي مقرّب درگاه خداست و اين حقيقت براي مرد و زن تفاوتي ندارد.30
روان شناسي ثابت كرده است كه مرد بنده شهوت و زن اسير محبّت است. از اين رو، مرد را شهوت از پاي در ميآورد و زن در مقام ابراز محبّت اسير ميشود.31 اگرچه مهار هر دو به دست فرامين اخلاقي است، اما يك تفاوت اساسي بين آن ها وجود دارد و آن سرسختي و چموشي شهوت و غريزه است كه با استحكام و قهر عقلي اداره ميشود. از اين رو، پيروزي شهوت در مردان زماني اتّفاق ميافتد كه عقلشان تحت الشعاع قرار بگيرد. از سوي ديگر، عواطف زماني با اخلاق كنترل و هدايت ميشود كه در لطافت هم سنخ با اخلاق باشد; چه اينكه براي هدايت احساس و عاطفه، تأثير اخلاق بالاتر از قانون است. از اين رو، قانون و مسائل حقوقي زمان هم فقط با كمك قانون حل نمي شود، بلكه در كنار قانون از اخلاق هم استفاده ميشود تا روح قانون به نوعي تلطيف گردد.32
ناديده گرفتن اخلاق در مسائل زنان، ظلم بزرگي بر آنان به شمار ميآيد كه با امور ديگر قابل جبران نيست; چرا كه در مسائل اجتماعي هم اخلاق ناظر بر احكام حقوقي است و بدون آن، اجراي احكام حقوقي براي زنان آسيب زا خواهد بود. از اين رو، براي هدايت و حمايت از زنان بهتر است اخلاق را مقدّم بر حقوق و در كنار آن اعمال نمايند.
براي مثال، اگر در مسائل خانواده صحبت از حقوق زن به ميان آيد و در آن كمترين توجّهاي به مسائل اخلاقي صورت نگيرد، به جاي اجراي عدالت، ظلم مضاعفي را در حق زنان اعمال كرده اند; كاري كه امروزه بعضي از حقوق دانان انجام داده و به جاي حل مسائل خانواده، آن را تشديد مينمايند; چه اينكه براي جلوگيري از گسترش تفكّر فمينيستي و مهار آسيبهاي خانوادگي و اجتماعي آن، بايد مسائل اخلاقي را در كنار مسائل حقوقي زنان در نظر بگيرند.
برخي ميخواهند تفاوت زن و مرد را در استعدادهاي جسمي و رواني آنان جستوجو كنند و آن را به اثبات برسانند و برخي ديگر از زبان كليسا و مذهب گفته اند: «زن همان موجود با گيسوان بلند است كه عقل كوتاه دارد.» در مقابل، افرادي نظير مونتاگو در كتاب زن جنس برتر اصرار دارند تا زن را جنس برتر معرفي كنند و امتيازات مرد را مولود عوامل تاريخي و اجتماعي بشمارند و عوامل طبعي و طبيعي را ناديده بگيرند;33 همان چيزي كه امروزه يكي از شعارهاي مكاتب فمينيستي به شمار ميآيد. حال آنكه قانون خلقت با اين تفاوت ها، تناسب بيشتري ميان مرد و زن برقرار نموده تا براي زندگي مشترك موقعيّتهاي خاصّي را فراهم آورند.
عقل و عاطفه دو نيروي ضروري براي زندگي بشري هستند كه به انسان هديه شده اند. خالق هستي به اقتضاي شرايط و شرح وظايف زن و مرد، آن دو را حكيمانه بين آن ها تقسيم فرموده كه هر يك با تفاوتهاي طبيعي موقعيّتهاي ويژهاي را براي زندگي انساني فراهم ميآورند. براي مثال، در زنان قدرت عاطفه، احساس نيرومندتري را به وجود ميآورد، كه لازمه زندگي دنيوي است.
به تأكيد همه كارشناسان، عاطفه زنان نه تنها نقص جامعه بشري نيست، بلكه يك ضرورت است كه در سايه آن موضوع فرزندداري، تربيت و بعد عاطفي خانواده براي تكوين شخصيّت فرزندان و آرامش همسران ضروري ميباشد; چه اينكه قدرت عقلاني مرد براي تدبير زندگي و تكيه گاه زن ميباشد. از اين رو، عقل و عاطفه با تكيه بر هم سايباني براي زندگي انساني فراهم ميآورند.34
شبهاتي كه در اطراف مسئله زن، بر مكتب اسلام وارد است، به دو بخش عمده شخصيتي و حقوقي قابل تقسيم ميباشد. مهمترين اشكالات در بخش شخصيتي، پيرامون مسئله نقص عقل ميباشد كه مورد توجه قرار گرفته است. امّا در بخش حقوقي، مسئله قصاص بيشترين چالش ها را فراهم آورده است كه با بررسي آن، مسائلي از قبيل شهادت زن، ديه، و ارث پاسخ اجمالي خود را دريافت خواهد نمود.
همان گونه كه در باب قصاص آمده است، ديه زن نصف مرد است; يعني اگر اولياي مقتول (زن) قصد اخذ ديه داشته باشند، بايد نصف ديه كامل را بگيرند و اگر بخواهند قصاص كنند بايد نصف ديه كامل را به ورثه مرد قاتل بپردازند سپس مرد قاتل را قصاص نمايند.35
اين فتوا پنداري را به وجود ميآورد كه آيا ارزش زن در نظام حقوقي اسلام نصف مرد است؟ در پاسخ ميتوان گفت: بايد به مجموعه قرآن، حديث، تفسير، سيره، تاريخ و فقه در اين زمينه نظر افكند و در نهايت، با بررسي علمي در فروع، به گفتوگو در اصول و مباني فكري اسلام پرداخت.
براي درك اين مطلب بهتر است كه خاستگاه قوانين و مقرّرات فردي، اجتماعي، سياسي، كيفري و مدني اسلام مورد بررسي قرار گيرد. براي اين كار، شناخت مباني و هدف فرامين اسلام از يك سو و شناخت هويت و ارزشهاي انساني از سوي ديگر، ضروري به نظر ميرسد. از اين رو، پاسخ فردي كه فلسفه و مباني احكام اسلام را پذيرفته است، با پاسخ كسي كه آن را قبول ندارد، متفاوت خواهد بود.
بدون ترديد، تفاوت هايي در ساختار جسمي و رواني زن و مرد وجود دارد. همين تفاوت ها، موجد وظايف و مزاياي اجتماعي متفاوتي براي آن دو گرويده است. چه بسا همين تفاوت ها احكام حقوقي متفاوتي را به دنبال آورده باشد و اين امر ارتباطي به ارزش انساني زن و مرد ندارد; زيرا احكام و مقرّرات متفاوت موضوعه به تمايز ارزشي زن و مرد برنمي گردد و صرفاً ناظر به تفاوتهاي طبيعي بين آن دو ميباشد. با توجه به ارزشمندي ابعاد معنوي انسان و ارتباط حقوق با زندگي ظاهري و اجتماعي، به نظر ميرسد كه مسائل حقوقي ناظر بر زندگي دنيوي و ظاهري باشد. البته مباني و هدف حقوق بحث ديگري است كه بي شك به ابعاد معنوي او برمي گردد; يعني احكام اگر به امور معنوي ارتباط پيدا نكند تأثيري در تكامل شخصيّت معنوي انسان نخواهد داشت.36
البته در نگرش سطحي، ارزش و شخصيّت انسان در فلسفه و ساختارهاي مادّي انسان و فرآيندهاي آن نهفته است. امّا انسان در نگرش اسلامي، هويت الهي و فرامادّي دارد و ساختار وجودي، امور معنوي و ارزش شخصيّت او در تعالي فكري و اخلاقي نهفته است.
از اين رو، اگرچه از لحاظ ارزشي ميان زنان و مردان هيچ گونه تفاوتي وجود ندارد و تفاوت احكام و مقرّرات موضوعه، به تمايز ارزشي زن و مرد برنمي گردد، امّا هيچ حكمي بدون دليل و برهان وضع نشده است. قطعاً رابطه محكمي بين احكام موضوعه با ابعاد معنوي و تعالي انسان وجود دارد كه احكام دنيوي را تابع شرايط خاص مينمايد; يعني با توجه به مسير تعالي انسان و تأثير در بعد معنوي، بر اساس نوع تأثير آن در شخصيّت انساني و حيات مادّي او وضع شده است. پس اصل احكام حقوقي بر اين نهاده شده است كه موضوع آن چه تأثيري در حيات معنوي و حيات دنيوي او دارد.37
به عنوان مثال، از منظر اسلام حكم بريدن دست دزد با احراز شرايط ده گانه صورت ميگيرد. اما همين مكتب براي دزدي در هنگام قحطي و خشك سالي حكم ديگري صادر مينمايد. بنابراين، تفاوتهاي ظاهري و طبيعي زن و مرد، تفاوتهاي حكمي بين آن دو را به دنبال آورده است.38
اصل انسانيت، كه حق مشترك بين زن و مرد است، و هويت صنفي زن كه مختص به اوست، در تشريع خطوط كلي حقوق مشترك و مختص او نقش مهمي را ايفا ميكند. بي شك حق مشترك و مختص پيش ازاستيفاي حقوق دنيوي زن، در مسير كمال بشريّت و حكمت عملي ترسيم ميگردد; چرا كه حقوق انساني در مسير قدرت مادّي و دنيوي كمال واقعي را دنبال نميكند و البته حقوق مختص او كه بيشتر در زمينههاي ارث، ديه و قصاص جلوه مينمايد، ناظر به امور دنيوي است و اگر هم نقصاني در آن به چشم ميخورد، در كنار حق نفقه و تحميل هزينه زندگي بر مرد از اعتدال لازم برخوردار ميگردد.
هدف حقوقي جوامع، تأمين مصالح اجتماعي و دنيوي است، امّا در اسلام اين يك هدف نيمه نهايي بوده و هدف نهايي آن استكمال نفس است.39
اگر چه مسلمانان به حكمت شارع مقدس در وضع احكام شك نمي كنند، اما براي تسكين قلوب و تأمين خواسته عقول، دلايلي چند از نظر ميگذرد.
در باب اينكه تفاوت ديه و قصاص حقّي را از زن ضايع نمي كند، دلايلي مطرح است كه به مهمترين آن ها اشاره ميگردد:
1. در لزوم كفاره بين قتل زن و مرد هيچ فرقي نيست و در قتل عمدي كفاره جمع واجب است و در غيرعمد به نحو ترتيب كفاره واجب ميشود.40
2. ديه در اسلام معيار ارزش معنوي مقتول نيست، بلكه دستور خاصي است كه ناظر به مرتبه جسماني مقتول ميباشد. در غير اين صورت، ديه انسان عالم نبايد مساوي انسان جاهل باشد; چرا كه ارزش معنوي عالم را ضايع ميكند. پس همان گونه كه عدم تفاوت ديه عالم و جاهل نقصي براي عالم نيست، تفاوت ديه مرد و زن، نشانه برتري مرد بر زن نزد خداوند نمي باشد; يعني برتري ديه نشانه قداست روحي مقتول نزد خدا نيست.
3. گفته ميشود كه از نظر ارزشي در اصل تشريع قصاص ميان زنان و مردان تفاوتي وجود ندارد، همچنان كه در قرآن آمده است:(وَلَكُمْ فِي الْقِصَاصِ حَيَاةٌ) (بقره: 179) و يا در جاي ديگر فرموده است; «و النفس بالنفس» كه در اين امر الهي، زن و مرد يكسان هستند و هر كدام به جرم كشتن ديگري بايد قصاص شوند.
4. در هر قتل، اعم از عدواني و غيره، قصاص يا حقوق ديگري هم پديد ميآيد كه مهمترين آن ها عبارتند از:
الف. حقوق شخصي مقتول، كه در پيشگاه خداوند و در روز قيامت بايد پاسخگو باشد، چه مورد قصاص قرار بگيرد يا نگيرد. در اين باره قرآن ميفرمايد: (وَمَن يَقْتُلْ مُؤْمِناً مُّتَعَمِّداً فَجَزَآؤُهُ جَهَنَّمُ خَالِداً فِيهَا وَ غَضِبَ اللّهُ عَلَيْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذَاباً عَظِيماً) (نساء: 93); اگر كسي فرد با ايماني را از روي عمد به قتل برساند مجازات او دوزخ است در حالي كه جاودانه در آن ميماند و خداوند بر او غضب ميكند و... .
ب. با اجراي قصاص و يا با گرفتن ديه، انگيزه قتلهاي ديگر كاهش و كينه حاصل از آن تا حدي تسكين مييابد.
ج. مجازات قاتل از حقوق اجتماعي به شمار ميآيد; يعني قاتل بايد مجازات شود تا امنيت جامعه حفظ شود.
برقراري عدالت، ايجاد نظم، استقرار امنيت، تأمين آسايش، رفاه مادي و پيشرفت تمدن و فرهنگ از جمله مصالحي هستند كه مقبول همه مكاتب حقوقي ميباشند. لكن از نظر اسلام، همه اين ها هدف نيمه نهايي محسوب ميگردند; چرا كه هدف حقوق اسلامي تأمين سعادت انسان در سايه زندگي اجتماعي است. به ديگر سخن، مباني حقوقي در مكاتب غيراسلامي هدف اصلي حقوق بوده و مطلوبيت ذاتي دارند، امّا در نظام حقوقي اسلام زندگي اجتماعي وسيلهاي براي رسيدن به كمال حقيقي است. از اين رو، قوانين اسلام به گونهاي تنظيم شده اند كه با هدف نهايي خود منافاتي ندارند.41 با اين بيان، به نظر ميرسد كه با اجراي حقوق اسلامي، تمام اهداف حقوقي مكاتب ديگر نيز تأمين گردد. و بالاتر از آن، به جاي عدل، قسط اسلامي اجرا شده است كه برتري ويژهاي بر عدالت دارد; چه اينكه با توجه به هدف والاي حقوق اسلامي و برتري اخلاق بر حقوق، جامعيّت حقوق اسلامي بر ديگر مكاتب را به اثبات ميرساند.
به عبارت ديگر، رابطه مباني حقوق با اهداف حقوقي رابطه ذاتي و مستقيم است. از اين رو، مباني حقوق با تفاوت جزئي كه ميان مرد و زن دارد، در رسيدن به هدف حقوقي اسلام هيچ تفاوتي ميان آن دو به دنبال نمي آورد و اين تفاوت ظاهري ناظر به ابعاد دنيوي است.
گذشته از همه تفاوت هايي كه در باب ديه زن و مرد وجود دارد، نظريه ديدگاه اخلاقي اسلام التيام بخش چالشهاي عقلي و قلبي بشر خواهد بود; چرا كه جنبههاي عاطفي و احساسي زنان قوي تر بوده و از اين رو، نگاه اخلاقي اسلام ناظر به مسائل زنان است; چه اينكه به خاطر حضور جدي تر مردان در موقعيتهاي اجتماعي، جنبههاي حقوقي براي آنان مقدّم شده است. از اين رو، چون دنيا ظرفيّت كافي براي جزاي همه مسائل اخلاقي را ندارد، خداوند آن را به قيامت موكول فرموده است و در اين دنيا فقط جزاي حقوقي را دنبال ميكند. بنابراين، نه تنها هيچ نقيصهاي بر شخصيّت و جايگاه زن وارد نمي شود، چه بسا شخصيّت و جايگاه بالاي اخلاقي را براي او قايل شده است.
اگر با تفكّر فمينيستي اشكال وارد شود كه امروزه شأن و منزلت اجتماعي و اقتصادي و سياسي و خانوادگي زن كمتر از مرد نيست، از اين رو، در دنياي كنوني احكام اسلام كاربردي ندارند، در پاسخ با مبناي اخلاقي و عرفاني ميتوان گفت: تفكّر فمينيستي يك امر عارضي بر مسئله زنان است و هيچ گاه مباحث مربوط به ذات و خلقت زن را تغيير نمي دهد; يعني بحث قصاص و ديه با توجّه به ذات خلقت زن از سوي شارع مقدّس بيان گرديده است. از اين رو، وقتي به جنبههاي عرفاني و اخلاقي نظر شود، به يك واقعيّت درباره زن پي ميبريم و آن اينكه او بهتر است در سرا پرده قرار بگيرد تا در سايه آرامش روحي و رواني بيشتر، علاوه بر وظايف اجتماعي، مدارج عرفاني و روحي را بهتر طي نمايد; چيزي كه هرگز در جنجالهاي بيرون از خانه به آن نمي رسد. در بيرون از خانه، به دليل درگيري بيشتر عاطفي، شكنندگي بيشتري براي زن به وجود ميآيد، و اين بزرگترين خيانت در حقّ او ميباشد. پس نه تنها با تفكّر فمينيستي نمي توان موضوع قصاص و ديه را حل كرد، بلكه بالاترين خيانت را هم به جنس زن نموده اند; چه اينكه با بيان كنوانسيون حقوق زنان پس از بررسيهاي مجدد، ادعاي اوليه خود مبني بر تساوي حقوق مرد و زن را نقض كرده و خواستار توجه جدي تر به تفاوتهاي زنان شدند.42
اگر از افتخارات بشر امروزي اين است كه زن را به عرصه اجتماع آورده و زنان پا به پاي مردان كار و تلاش اجتماعي مينمايند، چه خوب است كمي هم به خسارتهاي جبران ناپذير اين عمل نگاه كنند; چرا كه زن با ترك محيط خانه، وظايف و حقوق اوّليه خود را نيز ترك كرد.43 ويل دورانت ميگويد: امور ويژه مربوط به زن خدمت به بقاي نوع انسان است و كار خاص مرد خدمت به زن و كودك ميباشد. و اين خصيصه در ضمير نيمه آگاه او وجود دارد كه طبيعت انساني هم آن را اقتضا ميكند. زن بي آنكه فكر كند، ميداند كه اصلاحات سالم، از خانه برمي خيزد، از اين رو، به خانه و كودك و تربيت آن عشق ميورزد. و به كساني كه مشغول تغيير قوانين طبيعي نظام هستي ميباشند ميخندد.44
تأكيد يك جامعه بر حقوق منهاي اخلاق، روابط بي روح و خشكي را در پي دارد كه نتيجه آن در جهان غرب، شكل گيري يك نظام اجتماعي بي روح و بي نشاط است كه در نهايت، اهداف اجتماعي مورد نظر و مطلوبشان هم حاصل نگرديد.45
در تعاليم اسلام جانبداريهاي گسترده و اصولي نسبت به زنان شده است كه والاتر از حقوق قانوني آنان و متعالي تر از انديشههاي مادي گرايانه است. با بررسي اجمالي در اين مطلب، روشن ميشود كه عزّت و ارزش زنان در مكتب اسلام والاتر از هر مكتب فمينيستي ميباشد. البته به خاطر حسّاسيت مباحث فمينيسم به چند نمونه از تعاليم اسلام در مورد زنان اشاره ميگردد و پس از آن نظري به مباني فمينيسم ميافكنيم تا ادّعاي مزبور ثابت شود.
1. در اسلام، مساوات اصلي ترديدناپذير و قلمرو آن بسيار گسترده است و در همه مسائل زندگي و در رابطه با همه انسان ها جاري است. اما فمينيسم به جاي تساوي، تشابه مرد و زن را در اين امور دنبال ميكند كه خسارتهاي جبران ناپذيري را وارد نموده است.46
2. مكتب اسلام بالاتر از تساوي، توجه ويژهاي به زنان نموده است. طبق برخي احاديث، حتّي در نگاه كردن افراد نيز بايد مساوات رعايت شود. مساوات در خانواده و در برخورد با فرزندان نيز مورد تأكيد قرار گرفته است.47 و بالاتر از آن، دختران و زنان را مقدم نموده است. از اين رو، پيامبر اسلام(صلي الله عليه وآله)مي فرمايند: «من دخل السوق فاشتري تحفه فحملها الي عياله... وليبدأ بالاناث قبل الذكور...»;48 آنكه بازار برود و ارمغاني بخرد و به خانه ببرد، در تقسيم از دختران آغاز كند. و در جاي ديگر ميفرمايند: «سووا بين اولادكم في العطيّه فلو كنت مفصلا لفصلّت النساء او البنات»;49 با فرزندانتان به مساوات رفتار كنيد. اگر ميخواهيد به كسي افزون ببخشيد، به زنان بيشتر ببخشيد.
3. معيار برتري ايمان و نزديكي به مقام والاي پيامبر(صلي الله عليه وآله)در آخرت، نيكي به زنان و همسران است. پيامبر(صلي الله عليه وآله)مي فرمايند: «اقربكم منّي مجلسا يوم القيامه احسنكم خلقاً و خيركم لاهله»;50 نزديكترين شما به جايگاه من در روز قيامت كساني هستند كه با همسرانشان نيكوتر رفتار كنند.
آن حضرت در جاي ديگر ميفرمايند: «خيركم، خيركم لاهله و أنا خيركم لاهلي»;51 بهترين مردم در دين باوري كساني هستند كه نسبت به همسرانشان مهربان تر باشند و من از همه نسبت به خانواده ام مهربان ترم. اين روش پيامبر معيار برتري ايمان اسلامي است.
4. برخورد عاطفي با فرزندان و مهرباني و رحم دلي نسبت به آن ها ستايش شده است، لكن براي دختران تأكيد بيش تري نموده اند.
امام رضا(عليه السلام) از پيامبر خدا(صلي الله عليه وآله) نقل ميفرمايند: «انَّ اللّه تبارك و تعالي علي الاناث ارقّ منذ علي الذكور»;52 خداوند متعال نسبت به دختران مهربان تر از پسران است.
اكنون اين سؤال مطرح ميشود كه آيا طرفداران افراطي زن، چنين ارزشي را براي او تعيين كرده و زنان را به جايگاه رفيع مورد اشاره اسلام، رسانده اند؟
5. معاشرت نيكو، جانبداري افزون بر حقوق است كه قرآن كريم ميفرمايد: (وَ عَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ); با زنان به معيار نيك رفتار كنيد. كلمه معروف علاوه بر حقوق قانوني، شامل ارزشهاي اخلاقي و انساني هم ميشود. بنابراين، اگر كسي فقط به معيار حق و عدل رفتار كند هنوز به اين دستور قرآني (رعايت معروف) عمل نكرده است; زيرا معروف بيش از رعايت حق و حقوق است.
6. در مسائل سليقهاي و مسائل جزئي درون خانگي بايد ذائقه و سليقه زنان را رعايت كنند و احساس و ذائقه خويش را تابع خواسته همسرشان قرار دهند. اين درس در تعاليم والاي پيامبر(صلي الله عليه وآله) آمده است كه فرمودند: «المؤمن يأكل شهوة عياله و المنافق يأكل اهله بشهوته»;53 مؤمن به ميل همسرش غذامي خوردومنافق،همسرش به ميل او غذا ميخورد.
7. توجه عاطفي و ابراز محبت به دختران و زنان آن چنان مورد تأكيد است كه امام صادق(عليه السلام) فرمودند: هر چه ما را بيشتر دوست داشته باشند زنان را بيش تر دوست دارند.54 اين حديث افزايش محبّت و عواطف نسبت به زنان را ثابت ميكند نه اميال جنسي و زن بارگي را.
در مكاتب شرقي، ريشه فمينيسم در فرامين ماركس است كه ميگويد: در جامعه كمونيستي نظام تقسيم كار تنها راه حل مشكل خواهد بود و زنان نيز با مردان برابري خواهند يافت.55 مكاتب فمينيستي كه به دنبال تساوي حقوق مرد و زن هستند، ميگويند: در تطوّر تاريخ همواره بر حقوق زنان ظلم شده است و همواره آنان را از حقوق اجتماعي محروم كرده و پايگاه اجتماعي آنان مقهور واقع شده است و اين تضييع حق تا جايي پيش رفته است كه حتّي در ابعاد فيزيولژيكي هم اثر گذاشته و زن از نظر جسمي هم ضعيف تراز مردان شكل گرفته است.56
1. در پاسخ چنين سخني، بايد گفت: بدون شك، اهداف سودجويانهاي كه آنان در بيان اين مسائل دارند بر كسي پوشيده نيست; همان مكاتب مدافع حقوق زن، او را وسيلهاي براي سود بيشتر و لذّت جويي خود قرار داده اند. از اين رو، ويل دورانت در كتاب لذّات فلسفه ميگويد: انقلاب صنعتي موجب شد كه زن هم صنعتي بشود. زنان، كارگران ارزان تري بودند و كارفرمايان آنان را بر مردان سركش و گران قيمت ترجيح دادند... نخستين قدم براي نجات مادران ما، قانون 7182 بود كه به موجب اين قانون زنان بريتانيا، از آن پس از امتيازات بي سابقهاي برخوردار ميشدند و آن اينكه پولي را كه به دست ميآوردند حق داشتند براي خود نگه دارند. اين قانون را كارخانه داران مجلس عوام وضع كردند تا بتوانند زنان را به كارخانه ها بكشانند.57
در نهايت، ميتوان گفت: مكاتب فمينيستي با مباني اومانيستي و سكولار فقط احكام حقوقي و مصالح دنيايي را مي بينند. امّا دين به دنبال كمال روحاني است. بنابراين، آنان هنوز هدف خلقت را نشناخته اند و راه رسيدن به آن را هم نمي شناسند و البته بدون شناخت هدف، معرّفي راه رسيدن به آن ممكن نخواهد بود; چه اينكه، پس از شناخت هدف هم، ممكن است راه گم شود.
2. اگر فمينيست ها در دفاع از حقوق زن ميگويند: جامعه و فرهنگ در تطوّر تاريخ به گونهاي رقم خورده است كه زن را با تمام خصيصههاي موجود زنانگي و مرد را به خصيصههاي موجود (قدرت جسمي برتر و خشن تر و...) تحويل جامعه داده است، قرآن كريم تفاوتهاي فراتر از تفاوتهاي فرهنگي و اجتماعي را معرفي مينمايد.58
3. بانيان كنوانسيون دفاع از حقوق زنان، پس از بررسيهاي مجدد، ادعاي اوليه خود را نقض كرده و خواستار توجه جدي به تفاوتهاي بين زنان و مردان شدند.
آنان تفاوت طبيعي، جنسي و رواني مرد و زن را انكارناپذير ميدانند و ميگويند اين تفاوت ها در امر قانون گذاري به گونهاي مورد توجه قرار بگيرد كه به وضع قوانين مساوي و متناسب بينجامد. چه اينكه وضع قوانين به گونهاي باشد كه رفاه، آسايش، امنيت، آزادي و حفظ كرامت انساني را به دنبال داشته باشد.59
ـ غلامعلي حداد عادل، فرهنگ برهنگي و برهنگي فرهنگي، ص 32.
ـ محمدتقي مصباح، جامعه و تاريخ، ص 261.
ـ مجله تبيان، «زن در انديشه امام خميني»، ش 8، ص 10ـ12.
ـ همان، ص 20.
ـ محمدتقي مصباح، اخلاق در قرآن، ج 3، ص 60ـ61.
ـ همو، حقوق و سياست در قرآن، ص 22 و 23.
ـ همو، اخلاق در قرآن، ج 3، ص 60 و 61.
ـ همو، حقوق و سياست در قرآن، ص 22.
ـ همان، ص 18ـ20.
10 ـ همان.
11 ـ محمد حكيمي، دفاع از حقوق زن، ص 26.
12 ـ محمد دشتي، نهج البلاغه، خطبه 80 / مرتضي مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، ص 205 / عبدالله جوادي آملي، زن در آينه جمال و جلال الهي، ص 370.
13 ـ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 100، ص 253.
14 ـ مرتضي مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، ص 201 و 202.
15 ـ محمدرضا حكيمي، الحياط، ج 1، ص 180.
16 ـ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 1، ص 160.
17 ـ محمد محمدي ري شهري، ميزان الحكمه، ج 6، ص 431.
18 ـ محمدباقر مجلسي، پيشين، ج 78، ص 186.
19 ـ نهج البلاغه، فيض، ص 330.
20 ـ محمد حكيمي، دفاع از حقوق زن، ص 32ـ33.
21 ـ محمدتقي مصباح، آموزش فلسفه، ج 1، ص 32 و 33.
22 ـ عبدالله جوادي آملي، پيشين، ص 250.
23 ـ همان، 249.
24 ـ عبدالله جوادي آملي، پيشين، ص 251.
25 ـ محمدبن يعقوب كليني، اصول كافي، ج 1، ص 11، ح 3.
26 ـ محمد دشتي، نهج البلاغه، خطبه 80، ص 32.
27 ـ همان.
28 ـ محمدتقي جعفري، وجدان، ص 29 و 60 و 145.
29 ـ عبدالله جوادي آملي، پيشين، ص 250.
30 ـ همان، ص 255.
31 ـ مرتضي مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، ص 94.
32 ـ همان، ص 200 و 222.
33 ـ همان، ص 200 و 201.
34 ـ كتاب نقد، «حقوق زن»، ش 12، ص 9و10.
35 ـ امام خميني، تحريرالوسيله، ج 2، ص 5190.
36 ـ كتاب نقد، ش 12، ص 145ـ146.
37 ـ همان، ص 146.
38 ـ شهيد ثاني، لمعه، كتاب قصاص.
39 ـ محمدتقي مصباح، حقوق و سياست، ص 42و45.
40 ـ هيئت تحريريه مؤسسه درراه حق، بيست پاسخ،ش8،ص 168.
41 ـ محمدتقي مصباح، حقوق و سياست، ص 44ـ66.
42 ـ دفتر مطالعات و تحقيقات زنان، مجموعه مقالات دفاع از حقوق زن، ص 44.
43 ـ مرتضي مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، ص 194 به نقل از الكسيس كارل.
44 ـ همان، ص 219ـ 222.
45 ـ محمدرضا زيبايي نژاد و محمدتقي سبحاني، درآمدي بر نظام شخصيت زن در اسلام، دفتر مطالعات و تحقيقات زنان، ص 86 و 87.
46 ـ مرتضي مطهري، نظام حقوق زن در اسلام، ص 143ـ144.
47 ـ شيخ حرّ عاملي، وسائل الشيعه، ج 21، ص 487 و 514.
48 ـ شيخ صدوق، امالي، ص 672.
49 ـ شيخ جواهري، جواهرالكلام، ج 28، ص 183.
50 ـ شيخ صدوق، عيون اخبارالرضا، ج 1، ص 410.
51 ـ شيخ طوسي، مكارم الاخلاق، ص 216.
52 ـ شيخ حرّ عاملي، پيشين، ج 15، ص 104.
53 ـ همان، ج 21، ص 542.
54 ـ كتاب نقد، ش 12، ص 17ـ29.
55 ـ ر.ك: جورج ريتزر، نظريه جامعه شناسي در دوران معاصر.
56 ـ دفتر مطالعات و تحقيقات زنان، مجموعه مقالات دفاع از حقوق زن، ص 44.
57 ـ ر.ك: ويل دورانت، لذات فلسفه.
58 ـ محمدتقي مصباح، جامعه و تاريخ، ص 261.
59 ـ دفتر مطالعات و تحقيقات زنان، مجموعه مقالات دفاع از حقوق زن، ص 47و48