رفتار انسان در كليه قالب ها از نقطه نظرروانى، تحت تأثير نظام انگيزشى است. روان شناسان معمولاً واژه «انگيزش» را به عنوان فرايندى كه موجب برانگيختگى، هدايت و احياى رفتار مى شود، تعريف مى نمايند.(بال 1977، ص 2). آگاهى از پاداش و كيفر يا دريافت خبرى كه حاكى از پى آمد مثبت يا منفى يك رفتار است، به عنوان عوامل انگيزشى در رفتار بشرى در نظر گرفته مى شود.
اين اصل كه «پاداش و كيفر، تسلط چشم گيرى بر رفتار دارد، احتمالاً در ابتدا به وسيله آدم(عليه السلام) و حوا يا دست كم، به وسيله حوا تأييد به رسميت شناخته شد. از آن زمان به بعد، والدين كوشيده اند براى تربيت فرزندانشان، عشق و انزجار را به كار برند، كارفرمايان از اعطاى امتياز و تعيين جريمه بهره جسته اند، معلمان شيوه تمجيد و تخطئه را به كار گرفته اند، دولت ها نظام پاداش و جريمه را به اجرا گذاشتند و به طور حتم، هر كسى مى داند كه انسان ها و به عبارتى دقيق تر موجودات جاندار به بعضى مسائل علاقه و از بعضى ديگر بيزارى نشان مى دهند و به گونه اى عمل مى كنند كه سودى را جلب يا زيانى را ازخود دور كنند». (لوگان و واگنر 1966، ص 1)
پيامبران(عليهم السلام) طى مأموريت الهى خود، از ابزارهاى گوناگونى براى برانگيختن مردم به سوى بعضى از كارها و اجتناب دادن آنان از برخى ديگر، بهره برده اند. چنانچه پيامبران(عليهم السلام) به يك نظام انگيزشى تمسّك نمى جستند، تعاليم آنان بى ثمر و بيهوده بود. شمارى از آيات قرآن انذار و تبشير را به عنوان دو عامل عمده براى ارشاد پيامبران(عليهم السلام) برشمرده اند. اين دو شيوه انگيزشى چنان از اهميت برخوردار است كه گاهى به عنوان ويژگى هاى جايگزين براى اصل مقام نبوت تلقّى مى شود. قرآن كريم در مواردى حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) را به عنوان بيم دهنده آشكار «نذيرٌ مبينٌ» ذكر كرده است. (اعراف: 184) با اين همه نكته مهم اين است كه قرآن كريم هرگز عنوان «بشير» يا «مُبشّر» را به عنوان يك جايگزين مستقل براى مقام نبوى در نظر نگرفته است.1 بر خلاف واژه هاى «نذير» و «منذر» كه به تنهايى استفاده مى شودو دو واژه بشير و مبشر به ترتيب، با واژه هاى نذير و منذر ممزوج مى گردد. اين نحوه كاربرد به طور ضمنى به اين نكته اشاره دارد كه پيامبران(عليهم السلام)پيش از ترغيب مردم به انجام اعمال نيك، به هدايت پيروانشان از بستر بازدارى آنان از گمراهى (انذار) توجه داشته اند اين فرضيه هنگامى با احتمال بيش ترى موردقبول است كه ما به اين حقيقت توجه كنيم كه حركت هاى هدايتگرانه انبياء(عليهم السلام)معمولاً با سختى و دشوارى همراه بوده است و اين همراهى دعوت با دشوارى موجب مى شده كه مردم به سمت پيامبران(عليهم السلام)رهنمون شوند و دعوت آن ها را لبّيك گويند. خداوند در آيه 94 سوره اعراف مى فرمايد: «ما هيچ پيامبرى را در هيچ شهرى نفرستاديم، مگر آن كه مردم آن جا را به سختى گزند گرفتار كرديم تا شايد خضوع و زارى كنند.» اين مطلب در آيه 42 سوره انعام نيز تكرار شده است.
حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) هنگامى مأموريت اجتماعى (آشكار) خويش را آغاز نمود كه طى پيام ويژه اى از ايشان خواسته شده بود خويشاوندان نزديكش را بيم دهد. (شعراء: 214) بُعد انگيزشى اين شيوه هاى تصحيح رفتار برخاسته از ارتباطى است كه با پاداش و كيفر الهى دارد. همه پيامبران(عليهم السلام)مأموريت خود را به عنوان بيم دهنده و نويد دهنده آغاز كرده اند. (بقره: 213) آن ها درباره عواقب رفتارها به مردم هشدار داده و مردم را به انجام اعمال نيكى ترغيب كرده اند كه برايشان پاداش به همراه دارد. پيامبران(عليهم السلام)از پى آمدهاى رفتارى به عنوان حقايقى ياد كرده اند كه ممكن است در اين دنيا و يا در آخرت به وقوع بپيوندد.
ساختار روان شناختى بشر برمحور «خود» متمركزاست.اين «خود» دوست دارد كه سود ببرد و از ضرر اجتناب ورزد. بشارت و انذار پيامبران(عليهم السلام) موجب مى شود كه مردم از پاداش و كيفر مترتب بر رفتارهاى خودآگاه گردند. بنابراين، در اين جا با استفاده از يك نگرش قرآنى،به توصيف جنبه هاى خاصى ازابزارهاى ارشادى پيامبران(عليهم السلام)مى پردازم. اين مبحث مى تواند ما رابه بعضى از سرنخ هاى تعليم و تربيتى در ارتباط با هدايت كودكان و بزرگ سالان رهنمون سازد.
امروزه يكى از موضوعات مهم براى مربيان مدارس و مديران محيط هاى كارى، اين است كه دريابند چگونه با منابع انسانى برخورد صحيح و نافذ داشته باشند. انتظار من از اين تحقيق، استخراج نظر قرآن در اين باره است. پيامبران(عليهم السلام) در سطح گسترده اى درگير هدايت و كنترل رفتار انسان ها بوده اند. آن ها با استفاده از بشارت و انذار، مردم را ترغيب مى كرده اند تا اعمالشان را مهار كنند. سؤال اين است كه چگونه اين كار را انجام مى داده اند؟
تحقيق درباره اين دو واژه در قرآن، مى تواند به دو بخش مهم تقسيم شود: در بخش اول، مواردى را مشاهده مى كنيم كه در آن ها انذار و تبشير دقيقاً با به كارگيرى همين الفاظ انجام پذيرفته است. بخش دوم بر انذار و تبشير بدون كاربرد واژگانى آن دلالت دارد. گاهى مى بينيم كه قرآن اين دو واژه را به كار نمى برد، اما مستقيماً مؤمنان را بيم يا نويد مى دهد. آياتى مانند اعراف: 96 تا 100; مريم: 37; مُلك: 17 و يوسف: 107 مثال هايى از اين قبيل است. در آيه 65 سوره انفال، حالتى از تبشير را مى يابيم كه مشتمل بر ترغيب جدّى براى جهاد است. مسلمانى كه بشارت رسول الله(صلى الله عليه وآله) را دريافت كرده چنان با انگيزه و مصمّم است كه مى تواند با ده مرد جنگى دشمن پيكار كند. نه تنها در جنگ، بلكه در تمام حالات تقويت و ترغيب مى تواند توانايى هاى نهفته را بيرون بكشد. با اين وجود، اين بدان معنا نيست كه در اين حالات، پيامد كار تنها از قدرت انسان، بدون امداد غيبى از جانب خدا، منتج مى شود.
آياتى كه مشتمل بر الفاظ انذار و تبشير است به سبك هاى متفاوتى مى باشد: گاهى انذار، هشدارى نسبت به وقوع كيفرى اين جهانى است; مانند آيات ابراهيم: 44; صافات: 177; احقاف: 21 و مواردى ديگر انذار به صورت هشدار به مؤمنان نسبت به كيفر در روز رستاخيز بروز مى كند، مانند آيات 7 شورى و 18 غافر. در ساير موارد، اين واژه ها نه تنها به پيغمبر(صلى الله عليه وآله)، بلكه به خود قرآن نسبت داده مى شود. (فصّلت: 3 ـ 4; مرسلات: 5 ـ 6; احقاف: 12 و يس: 69 ـ 70) طبق رواياتى از زمخشرى، بر اساس يكى از فرضيه هاى وى،2قابل ذكر است كه بدانيم گاهى انذار و تبشير به خود خدا نسبت داده مى شود. اين نمونه در آيات 40 نبأ; 14 ليل; و 2 ـ 3 دخان مشاهده مى شود. در كمال تعجب، در جايى، خود جهنم نيز به عنوان «انذار دهنده» مطرح شده است: «همانا آن ـ جهنم ـ يكى از پديده هاى بزرگ است كه انذار دهنده آدميان است.» (مدّثّر: 35 ـ 36) در ساير حالات، تمام پيامبران(عليهم السلام) يا يك پيامبر خاص، به ويژه حضرت محمد(صلى الله عليه وآله)، وظيفه انذار و تبشير را بر عهده دارند. يك حالت باقى مانده است كه در آن، قرآن مجيد گروهى از مؤمنان را (نه پيامبران) از هر قومى تشويق مى كند بيرون روند كه دانش دينى فراگيرند ـ معارف و احكام اسلامى بياموزند ـ تا مردم خويش را وقتى به سوى آنان باز مى گردند، بيم دهند. شايد بترسند و بپرهيزند. (توبه: 9) بر اساس اين آيه، انذار به حدّى از اهميّت برخوردار است كه هر مؤمنى بايد ابتدا معرفت عميق دينى كسب نمايدتا بتواند ديگران را نيز هشدار و انذار دهد. اين مسأله بدين صورت قابل تشريح است: از آن جا كه انذار شيوه اى براى بيدارى و هشيارى است، خود منذر و بيم دهنده بايد از دانش بالايى برخوردار باشد و به مراتب برتر بيدارى و معرفت دست يافته باشد.
ذكر اين نكته بجاست كه على رغم دسته بندى مزبور از بيم دهندگان، يك پژوهشگر مى تواند خطى عمودى را استنباط كند كه از خدا آغاز مى شود و به بهشت و جهنم ـ همراه با كليه نكات انذار در يك سياق يكسان كه به يك نقطه نهايى اشارت دارند ـ ختم مى گردد. نخستين منشأ پاداش و كيفر خدا، محتوا و متن بيانگرآن كتب الهى و آسمانى، مجريان آن پيامبران(عليهم السلام)، فرشتگان و مؤمنان راستين و جايگاه ابدى پاداش و كيفر، بهشت و جهنم است.
با بررسى كاربردهاى قرآنى واژه هاى انذار و تبشير، مى توانيم به يك درك جديد از ابعاد تعليم و تربيتى اين واژگان دست يابيم. ابتدا بايد بدانيم كه اين دو، شيوه هاى ساده اى براى آگاه ساختن مردم از پاداش و كيفر است و نه ـ فى حد نفسه ـ اعمال كيفر يا اعطاى پاداش. اين نظريه به روشنى در آيه 165 سوره نساء باز شده است كه مى فرمايد: پيامبران(عليهم السلام) به عنوان بيم دهندگان و نويددهندگان برانگيخته شده اند تا حجت را بر مردم تمام (آنان را ازجهالت و سرگردانى رهايى بخشند) و راه هرگونه عذر و بهانه واماندگى را بر آنان ببندند. بر اساس اين آيه، پيامبران(عليهم السلام) و رسالت آن ها به عنوان بيم دهنده و نويددهنده، هرگونه عذرى را از مردم سلب مى كند. هنگامى كه مردم با دريافت پيام انبياء(عليهم السلام) كاملاً آگاه شوند، نمى توانند ادعا كنند كه برهان كافى در دسترس نداشته اند. با توجه به اين كه انذار و تبشير در كاربرد قرآنى، به عنوان يك برهان محكم (حجّت) در نظر گرفته شده، يك روايت شيعى به نقل از امام مجتبى(عليه السلام) آمده است كه اين دو روش را همانند دو ابزار روشنگر مى شمرد. امام حسن مجتبى(عليه السلام)مى فرمايد: پيامبران(عليهم السلام) به عنوان بيم دهندگان و نويد دهندگان برانگيخته شده اند تا شيوه صحيح زندگى را تبيين نمايند. بنابراين، هر كس گمراه شود و هر كس به صراط مستقيم دست يازد، آگاهانه بوده است.3
واژه شناسان و همچنين عالمان تفسير، واژه «انذار» را به عنوان بيم دادن و آنچه مردم را در مورد عواقب سوء رفتارشان آگاه مى سازد، و «تبشير» را به عنوان آگاهى دادن يا نويددادن مردم نسبت به پاداش و پى آمدهاى خوشايند رفتار تعريف مى كنند.4 حتى زمانى كه پيامبران(عليهم السلام) به دليل سرپيچى مردم اندوهگين مى شدند، وحى آن ها را متقاعد مى ساخت كه موظف نيستند مردم را به قبول رسالتشان وادار كنند; تنها رسالت آن ها اطمينان از انتقال كلام خدا به مردم بود. (طه: 2; كهف 6; شعراء: 3; نحل: 82)
در تفسير آيه 119 سوره بقره، زمخشرى توضيح مى دهد كه پيامبران(عليهم السلام) فقط وظيفه دارند مردم را از سرانجام و عاقبتشان آگاه سازند. بنابراين، پيامبر نمى تواند مردم را در ايمان به خدا مجبور سازد. بخش انتهايى اين آيه هم دلالت دارد كه به دليل ايمان نياوردن دوزخيان، از تو بازخواست نمى شود.5
در تفسيرى جالب از دو واژه انذار و تبشير، شهيد مطهرى(رحمه الله)اظهار مى دارند كه از لحاظ انگيزشى، بين انذار و تبشير تفاوت وجود دارد.ايشان بيان مى كنند كه تبشير مانند يك عامل جذب و جلب كننده (قائد) است كه مردم را به كسب پاداش فرا مى خواند اما انذار يك عامل سوق دهنده (سائق) است كه در عين آن كه مردم را بيم مى دهد تا از كيفر اجتناب كنند، آن ها را به صراط مستقيم رهنمون مى سازد.6
در تفسير ديگرى از فخر رازى كه مربوط به آيه 213 سوره بقره است، وى مى گويد: در اين آيه، واژه «مبشرين» پيش از «منذرين» آمده است; زيرا تبشير بسان پيشگيرى از بيمارى است، در حالى كه انذار همانند درمان بيمارى پس از وقوع آن است. بى ترديد هميشه، تبشير و پيشگيرى قبل از درمان ايفاى نقش مى كند.7 نظر خود من اين است كه انذار نوعى تلنگر شناختى است، در حالى كه تبشير نويد و وعده اى ترغيب كننده.
نكته دوم اين كه استفاده پيامبران(عليهم السلام) از اين دو ابزار تلويحاً اشاره دارد به اين كه مردم اصولاً با بيم و اميد يا وعده و و عيد انگيخته مى شوند.روان شناسان اجتماعى اظهارمى دارندكه علاوه بر انگيزه هاى درونى كه براساس اصل بازگشت به تعادل (homeostasis) بر رفتار ما اثر مى گذارند، محرّك هاى بيرونى نيز در حد گسترده اى رفتار ما را تغيير مى دهند. گاهى ما براى دستيابى به پى آمد خاصى، كارى مى كنيم; تعاملات اجتماعى معمولاً شكل دهنده اين انتظار است. (اتكينسون 1983، ص 320) به نظر من، بيم و نويد پيامبران(عليهم السلام)به عنوان محرّك و انگيزه بيرونى، به انسان حس انتظار براى پاداش و كيفر مى بخشد. كاربرد هميشگى بيم و نويد، كه با تعاليم الهى همگام مى شود، حالتى از انتظار براى مؤمنان فراهم مى آورد كه آن ها را به انجام اعمالى تشويق مى كند كه برايشان پاداش هاى موعود در بر دارد و آنان را از كيفرهاى عذاب آور دور مى سازد. از نگاه مربيان تعليم و تربيت، محرّك انتظارآفرين و پاسخ متوقع آن يك اصل بنيادين در فرايند يادگيرى است. (لوگان و واگنر 1966، ص 13)
اين كه كسى بتواندبااستفاده جداگانه و مستقل از دو مكانيزم انذار و تبشير در انگيزه رفتارى انسان ها تغيرى ايجاد كند، كار ساده اى به نظر نمى رسد. انذار و تبشير بايد به طور متناوب يا همراه با هم به كار گرفته شوند.لزوم تناوب يا درهم تنيدگى كاربرد انذار و تبشير مى تواندبراساس تفاوت هاى فردىوياحتىوضعيت هاى متفاوت يك شخص تبيين شود. يك نظام آموزش و پرورش متعادل به بيم و نويد با هم (انذار و تبشير) نياز دارد. بازخورد ما نسبت به فعاليت هاى گوناگون افراد بايد اعمال آن ها را تعادل بخشد، به گونه اى كه رفتار نابهنجار را محو كند و رفتارهاى مثبت را احيا و تقويت نمايد. در نامه معروف حضرت على(عليه السلام)به مالك اشترنخعى،حضرت مى فرمايد: والى نبايد نسبت به مردم با اعمال خوب و بد آنان به طور يكسان رفتار كند. امام على(عليه السلام)مى افزايد: دليل آن اين است كه يكسان نگرى و برخوردمساوى موجب مى شود نيكوكاران نسبت به انجام اعمال نيك بى تفاوت شوند و گناه كاران نيز به اعمال زشت خود ادامه دهند.8
استاد مطهرى(رحمه الله) نيز اظهار مى دارد: به نظر مى رسد يكى از دلايل خطاب قرآن به «سبعاً من المثانى» يا «كتاباً متشابهاً مثانى» (زمر: 23 و حجر: 87) اين است كه قرآن كريم در شيوه تربيتى خود به طور همزمان به انذار و تبشير مزيّن است.9 دانستن اين نكته مهم است كه به رغم استفاده فراوان قرآن از شيوه «انذار»، تفاوت چشمگيرى بين انذار (بيم دادن) و تنفير (ايجاد نفرت و انزجار) وجود دارد. آنچه در قرآن مورد تأكيد قرار گرفته، اين است كه مردم از عواقب رفتارشان آگاه شوند. با اين همه آدم ها از اين كه كارى بر آنان به زور تحميل شود، ابا دارند. لازم است بدانيم كه انذار و تبشير يك نوع اطلاع رسانى و آگاهى بخشى از پيامد واقعى رفتار است. معاذ بن جعل در يكى از مأموريت هاى خود به يمن، از حضرت رسول الله(صلى الله عليه وآله) تعاليمى دريافت كرد كه ايشان فرمودند: «اى معاذ، به مردم بشارت و نويد ده، و در آنان ايجاد نفرت و بيزارى مكن، بر مردم آسان بگير و آنان را به دشوارى ميفكن.»10 همان گونه كه از كلام ايشان مى توان دريافت، پيامبر(صلى الله عليه وآله)نفرمودند كه نبايد مردم را بيم داد. به بيان دقيق تر، حضرت از معاذ خواستند كه با برخورد خود مردم را به تنفر و بيزارى از دين و معارف آن نكشاند. تعاليم پيامبر(صلى الله عليه وآله)احتمالاً با تكيه بر اين حقيقت است كه انذار يك روش قرآنى در انگيزش نبوى است. (مطهرى، صص 211 - 208)
دانستن معناى واقعى و درست انذار نيز بسيار حياتى است. درك نادرست از اين شيوه تربيتى مى تواند ما را به آموزه ها و برخورد يا واكنش مضر رهنمون سازد. انذار نبايد به اشتباه، با واكنش هاى اهانت آميز يا سرزنش هاى افراطى يكسان پنداشته شود. اين دو نوع برخورد يا واكنش هميشه داراى نتايج معكوس است. در يكى از واكنش هاى حضرت على(عليه السلام) نسبت به يك مرد يهودى كه آن حضرت را به سبب اين ادعا و اعلام آمادگى شگفت آور اجتماعى كه «پيش از آن كه مرا از دست بدهيد، از من بپرسيد» مورد عتاب قرار داده بود، امام(عليه السلام) با سعه صدر فراوان، دليل اين ادعا را براى وى شرح دادند. مرد يهودى متقاعد نشد و بيش تر گستاخى كرد. برخى از مسلمانان برخاستند تا او را به دليل اهانتش به امام(عليه السلام) از مسجد بيرون بيندازند. امام(عليه السلام)فرمود: «حجت هاى خدا از طريق پرخاش و واكنش هاى خشونت بار استوار و پابرجا نخواهد شد.»11
مرورآيات قرآن مربوط به بحث فوق نشان مى دهد كه واكنش هاى مردم نسبت به بيم و نويد (انذار و تبشير) پيامبران(عليهم السلام) يكسان نبوده است. بعضى از مردم چنان تحت تأثير پيام و دعوت پيامبران واقع مى شدند كه خود را فداى دينشان مى كردند، در حالى كه برخى ديگر نه تنها گفته هاى پيامبران(عليهم السلام) را رد مى نمودند، بلكه عليه ترويج اين رسالت الهى به جنگ برمى خاستند. اين واكنش هاى متفاوت مبيّن آن است كه چنين نبوده كه همه مردم داراى مشكل شناختى بوده و از عواقب رفتارشان آگاه نبودند. كفر، دلبستگى و خوگيرى عميق به آسايش و تجمّلات، انتظار ظهور پيامبرانى از غير نوع انسان (مثلاً فرشتگان) برخى از انگيزه هايى بودند كه گروهى را وادار به رد و يا جنگ عليه رسالت پيامبران(عليهم السلام)نمود. (سبأ: 34; ص: 4; زخرف: 23; ق: 2; قمر: 24 ـ 23)
بر اساس نظريات اجتماعى، رفتار اجتماعى انسان ها متناسب با ميزان انتظارات آنان انگيخته مى شود. واكنش هاى مردم نسبت به پاداش و كيفر (محرّك هاى لذت گرايانه) و در خصوص بحث فعلى ما نسبت به انذار و تبشير، بر دو عامل عمده استوار است: سطح توقع براى كسب و ارضاء انگيزه ها و همچنين ارزشى كه به اين انگيزه ها و ارضاء آنها داده مى شود. (جريتسن 1992، ص 343)
گاهى ما انتظار وقوع يك پى آمد رفتارى را نداريم; چرا كه يا به آنچه ديگران در اين باب مى گويند معتقد نيستيم يا احتمال وقوع آن پى آمد را قابل توجه نمى دانيم و گاهى اصلاً پى آمدهاى رفتارى را بى ارزش مى دانيم. بنا به مفاد آيات قرآن دليل ارتداد كافران بى اعتقادى يا فقدان بينش آنان است. (بقره: 6; يس: 10) بنابراين، آن ها انذار پيامبران را بى ارزش تلقّى كرده، آن را به تمسخر گرفتند. (كهف:56) در اين وضعيت، قرآن كريم در يك جمع بندى مى فرمايد: چنين كسانى هرگز به خدا ايمان نمى آورند، چه پيامبران به آن ها بيم دهند چه بيم ندهند. (بقره: 6; يس: 10)
با بررسى آياتى كه مربوط به انذار و تبشير نبوى است، مى توانيم اين آيات را در يك طبقه بندى دوگانه قرار دهيم. در بعضى آيات، پى آمدهاى انذار و تبشير مربوط به جهان مادى و حوادث اين جهانى است (ملك: 17; قمر: 16; اعراف: 4; يوسف: 107; اعراف: 97; مائده: 66)، در حالى كه در آيات دسته دوم پى آمدها به جهان آخرت باز مى گردد. (مريم: 27; ليل: 14; شورى: 7; مريم: 39; يونس: 2; زمر: 20; بقره: 25) در آيات دسته اول، قرآن كريم غالباً نمونه هايى را بدست مى دهد كه طى آن ها امّت هاى گذشته شاهد بروز پاداش ياكيفر الهى بوده اند. در مواردى، قرآن كريم توجه مخاطبين خود را به حوادثى جلب مى كند كه از نظر زمانى فاصله چندانى با امت پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)ندارد و بر امّت هاى نه چندان دور وارد شده است. استفاده از اين شيوه آگاهى بخش به اين هدف است كه مردم را تنها نسبت به حتميت وقوع پاداش و كيفر الهى مطمئن سازد. خداوند متعال در آيه 89 سوره هود مى فرمايد: پس از آن كه حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) مردم را از سرنوشت قوم نوح، هود، صالح و لوط(عليهم السلام) باخبر ساخت، يادآور شد كه مدت زيادى نيست قوم لوط نابود شده است. منظور اين است كه شما مى توانيد به اسناد تاريخى مراجعه كنيد و يا به سفرهاى كوتاه برويد تا آثار بر جاى مانده آن ها را ببيند و اطمينان حاصل نماييد كه آنچه را از آينده خبر مى دهم بدون ترديد، به وقوع خواهد پيوست و سرنوشت شما استثنايى بر سنت قطعى خداوند نيست.
تصورمن بر اين است كه اين دسته بندى از آيات مربوط به انذار و تبشير نبوى مى تواند بر برخى جنبه هاى ضمنى روان شناختى دلالت داشته باشد. بُعد انگيزشى انذار و تبشير نبوى مبتنى بر ميزان درستى و دقتى است كه مردم براى اين انذار و تبشيرها در نظر مى گيرند.
اگر چه مؤمنان راستين با شنيدن فرمايشات نبوى انگيزه لازم براى التزام به آنها پيدا مى كنند; چرا كه آن ها به جنبه هاى آشكار و نهان دين معتقدند، اما چنانچه پيروان ايشان بتوانند نمونه هاى عينى را مشاهده كنند، اين دعوت پيامبران(عليهم السلام) نيز بيش تر ايجاد انگيزه خواهد كرد. اين نمونه هاى عينى هميشه موجب تقويت سطح انتظار افراد از پاداش و كيفر است. قرآن كريم اين هر دو دسته پاداش و كيفر را درهم مى آميزد و آن گاه بر اين ايده دست مى گذارد كه آنچه از پاداش و كيفر در اين دنيا مى بينيد قابل قياس با مشاهدات شما از حوادث آخرت نيست. علاّمه طباطبائى(رحمه الله)در تفسير انذار و تبشير خاطرنشان مى سازد كه اين دو شيوه در حقيقت، مؤثرترين ابزارهاى انگيزشى براى اشخاص معمولى است كه تحت تأثير نظام انگيزشى عادى مى باشد، اما بعضى از راسخين در ايمان (اولياء الهى) نه وابسته به خدا كه محو در اويند. آن گاه هيچ گاه به پاداش و كيفر نمى انديشند. (طباطبايى 1970، ج 2، ص 127) احتمالاً اين گفته علامه برگرفته از فرمايش جاودانى امير تقوى است كه فرمود: «خداوندا من تو را نه به آرزوى رسيدن به بهشت و نعمت هاى بهشتى و نه از بيم كيفر دوزخت مى پرستم كه تو را تنها معبود حق و شايسته ترين مورد براى كرنش و پرستش يافتم.» (شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 10، باب 186، ص 157)
نكته مهم ديگر اين كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) رسالت خود را با بيم دادن به خويشاوندان نزديكش آغاز نمود. (شعراء: 214) شروع از نزديكان چه بسا تأثير رسالت پيامبر(صلى الله عليه وآله) را تسهيل كرده باشد. هنگامى كه مردم مشاهده كنند الگويشان (پيامبر) و خويشاوندان نزديكش پيش از همه مورد انذار پروردگار هستند، آن ها نيز به راحتى به حقانيت پيامبر(صلى الله عليه وآله) و رسالتش ايمان مى آورند.
با مرور به تعدادى از آيات قرآن، مى توان نتيجه گرفت كه انذار مؤثر بايد پس از تدارك برخى از زمينه هاى شناختى صورت گيرد. براساس يك نگرش قرآنى، انذار تنها به كسانى كه پيشاپيش اطلاعات كافى دريافت كرده اند، كمك مى كند. (ابراهيم: 52). در آيات 9 و 10 سوره يس آمده است كه براى برخى از مردم تفاوتى نمى كند كه بيم داده شوند يا بيم داده نشوند. اين بى تفاوتى و تأثيرناپذيرى ريشه در فقدان دانش اين افراد دارد. چنين افرادى از درك حقيقت عاجزند. قرآن تصويرش از شخصيت شناختى اين افراد بدين صورت است كه «اينان از پيش و پس بوسيله ديوارهاى بلند وتنومند جهالت محاصره شده اند و حتى روزنه اى به حقيقت ندارند; (يس: 10 ـ 9) بيم داده شوند يا نه هرگز ايمان نخواهند آورد.» مشكل اينان همچنان همان فقدان آگاهى و شناخت است. آيه ديگرى كه مى فرمايد: قرآن مى تواند به آنان كه زنده اند بيم دهد، ضرورت زمينه آگاهى و شناخت كافى در پذيرش انذار را بيش تر روشن مى كند. (يس: 69 ـ 70) از آن جا كه تنها موجودات زنده زمين و از بين آن ها فقط انسان هاى زنده مورد خطاب قرآن قرار گرفته اند، حيات در اين جا، بايد به معناى دانش و بينش تلقى گردد. در آيه ديگرى، قرآن كسانى را كه تحت تأثير وحى و تعاليم آسمانى قرار نمى گرفتند به عنوان ناشنوا و كر خطاب كرده است. (انبياء: 45) اگرچه آنان سخنان پيامبر(صلى الله عليه وآله) را مى شنيدند، و آسيب اندام شناختى در دستگاه شنوايى خود نداشتند، اما نمى توانستند آن را درك كنند. بنابراين، شرط پيشين و پيش نياز تأثر از انذار هشيارى و آگاهى است. از اين پيش زمينه ضرورى، به يك يافته جديد تعليم و تربيتى آموزشى مى رسيم: پژوهش هاى اخير در مورد انگيزش نشان مى دهد كه محققان به طور قابل ملاحظه اى بيش تر بر فرايندهاى درونى و خودسازى تأكيد دارند تا بر عوامل خارجى و تعيين كننده هاى محيطى.12
آيه 52 از سوره ابراهيم و آيات 10 ـ 9 و 70 ـ 69 از سوره يس و آيه45از سوره انبياء ما را به يك جمع بندى اساسى مى رساندكه شيوه هاى انذار و تبشيرازيك چشم اندازقرآنى چيزى جز راه هايى براى آگاه سازى و انتقال اطلاعات نيستند. در نهايت، اين خود شخص است كه اطلاعات به دست آورده را قبول يا رد مى كند. اين اطلاع و آگاهى براى كمك به خودسازى بشر،دست رسى به معناى نو و در پايان، دست يابى به زندگى تازه ارائه شده است. بدين ترتيب، قرآن به انسان به عنوان يك پاسخ گوى ساده و كسى كه صرفاً از محرّك هاى درونى و برونى تأثيرپذير است، نمى نگردد بلكه وى را موجودى مى بيند كه انگيخته از ارزيابى شخصى نسبت به ارزش ها و در تكاپوى خودسازى واقعى است. اين نظريات به طور فزاينده اى به وسيله نظريه پردازان اخير انگيزش به رسميت شناخته شده است. (مك كامبر 1994، ص 56) نظريه «خودپردازى» (Self-determining) يك واكنش در برابر به ديدگاه جبرى (deterministic view) و ماشينى (mechanistic view)در حوزه عملكرد انگيزشى است.
قابل ذكر است كه انذار نه تنها بايد مسبوق به آگاهى بلكه منجر به آگاهى هاى مضاعف بشود. قرآن مجيد از حضرت محمد(صلى الله عليه وآله)به عنوان رحمت پروردگار به مردمى كه پيش از وى مدتى طولانى از نداشتن پيامبر رنج مى بردند، سخن مى گويد و مى افزايد كه پيامبر(صلى الله عليه وآله) به عنوان بيم دهنده فرستاده شده تا مردم را كمك كند شايد از خدا ياد كنند و پند گيرند. (قصص: 46; سجده: 3)
در يك مورد، قرآن كريم هشدار عملى را به عنوان نتيجه انذار مطرح مى كند. اين مورد دلالت دارد بر آن كه بيم دهنده (منذر) بايد خود از آگاهى دينى كافى برخوردار باشد تا بتواند ديگران را از غفلت و جهالت برهاند. اين نوع انذار به دست بيم دهندگانى كه خود پيامبر نيستند صورت مى گيرد. اين افراد تشويق شده اند كه پيش از انجام رسالتشان به درك دينى عميقى نايل آيند. (توبه: 122)
برخى از آيات ديگر اشاره دارند كه زمينه ضرورى انذار و تبشير، ايمان به خدا و بيم (خشيت) از او است. (يونس: 101; اعراف: 188; يس: 11; نازعات: 45) بر اساس مفاد اين آيات، كاربرد اين دو روش ارشاد بدون احساس تسليم و انقياد، بى ثمر و بى استفاده است.
اين مقاله به عنوان بخشى از پيش نيازهاى يك ترم زمستانى در موضوع «روند رويكردهاى قرآنى در بين مفسران دوران كلاسيك (ما قبل مدرن)» توسط مؤلف ارائه شد. محل تحقيق مؤسسه مطالعات اسلامى دانشگاه مك گيل بود و سبك تحقيق رعايت ضوابط آن ترم بود. با اين همه از نظرات مفسران جديدتر همانند مرحوم علامه طباطبائى(رحمه الله) و متفكر شهيد، مرتضى مطهرى استفاده شده است.
اگرچه در طول برهه كلاسيك، تلاش هاى تحقيقى تفسير قرآن بيش تر به تشريح ديدگاه هاى مسلط آن دوران پرداخته است، ما كم تر كوششى رادراين زمينه مربوط به رويكردهاى موضوعى قرآن مى بينيم. مفسران برهه كلاسيك تمايل داشتند تحقيقات خود را بر ابعاد عرفانى، فلسفى، كلامى، فقهى و ادبى تعاليم قرآن متمركز سازند. اما اين تحقيق هاى سنتّى بر عرفان، فلسفه، الهيات، حقوق و ابعاد ادبى تعاليم قرآن مى پردازد. زندگىِ هميشه در حال تغيير انسان ايجاب مى كند كه مؤمنان به اديان ابراهيمى ـ به طور كلى ـ و مسلمانان ـ به طورخاص ـ به دنبال نوسازى درك خود از كتب مقدس باشند تا بتوانند با مشكلات جديد زندگى دستوپنجه نرم كنند و براى هر يك موضع گيرى وحيانى داشته باشند. با الهام از يك رويكرد قرآنى نوين، بر دو موضوع مهم انذار و تبشير در نظام تربيتى انبياء متمركز شده ام تا با موشكافى، ابعاد تعليم و تربيتى و روان شناختى آن ها را كشف نمايم.
با بررسى ده ها آيه مربوط به انذار و تبشير، هر كس بايد به نقش تعيين كننده اين دو شيوه در دعوت پيامبر(صلى الله عليه وآله) پى ببرد. از آنجا كه از ناحيه ذات اقدس اله به پيامبران(عليهم السلام) توصيه شد كه اين دو شيوه ارشادى را به كار بندند، گمان من بر اين بود كه بايد حقيقتى در اين دو روش در ارتباط با تعديل رفتار انسان نهفته باشد. اگرچه نقش اصلى اين دو تكنيك تربيتى مربوط به جنبه انگيزش رفتار انسان است، اما طبق نظر قرآن كريم، انذار و تبشير در حقيقت، راه هايى براى ايجاد هشيارى و آگاهى (يس: 6) و خودسازى است. در قرآن، اراده آزاد انسان حرف آخر را در مورد اعمال و عملكردهاى وى مى زند. بنابراين، ما بايد بين اين دو روش انگيزش و انگيزش ناشى از عوامل تعيين كننده برونى تمييز قايل شويم. چنانچه از اين پيش گفته آمد دو مكانيزم تربيتى انذار وتبشير مسبوق و منجر به آگاهى، شناخت و حيات فكرى انسان هاست كه طى آن انسان ها قادرند رفتارهاى خود را با آگاهى و شناخت و آزادى شكل دهند، اما نقش بسيارى از عواملى كه توسط روان شناسان به عنوان عوامل بيرونى رفتار شناسايى و معرفى شده اند به گونه اى است كه گويى دست اختيار انسان در برابر آن ها بسته است. با وجود اين يافته ها، هنوز تعدادى سؤال بى جواب باقى مى ماند: پيامبران(عليهم السلام)چگونه از اين دو ابزار استفاده كرده اند؟ اين دو ابزار تا چه حدى و چگونه بايد استفاده شود؟ آيا هيچ اولويتى در به كارگيرى انذار يا تبشير وجود دارد و يا تركيب هر دو مهم است؟
انذار و تبشير ـ همان گونه كه اشاره شد ـ شيوه هاى آگاهى دادن به مردم در مورد پاداش و كيفر الهى رفتارهاى آنان است. با اين همه به نظر مى رسد قرآن كريم پاداش و كيفر را، به خصوص در قيامت نه به عنوان پى آمد رفتار كه به عنوان ظهور واقعى خود رفتار انسان معرفى مى كند. (زلزال: 7 ـ 8) در اين نگاه، پاداش و كيفر پيامد اعتبارى و قراردادى رفتار نيست، بلكه تجلّى خود رفتار است.
1ـ تنها يك آيه است كه در آن، واژه «مبشّر» مستقلاً به كار رفته است. در اين حالت، حضرت عيسى(عليه السلام) به بنى اسرائيل خبر مى دهد كه پيامبرى پس از وى مى آيد و نام او احمد(صلى الله عليه وآله) است. (صف: 6) اين نكته شايان ذكر است كه آنچه در متن فوق آمده، محدود به واژه هاى «بشير» و «مبشر» است، هرچند ديگر اشكال مشتق به طور مستقل استفاده شده اند. نكته اين جاست كه (ب ـ ش ـ ر) در قرآن به جاى (ن ـ ذ ـ ر) به كار رفته است. (نساء: 138; توبه: 3). همان گونه كه جرجانى بيان مى كند، بشارت، هم براى اخبار خوب و هم اخبار بد مورد استفاده است، اما رايج ترين كاربرد آن در مورد اخبار خوب است.
2ـ زمخشرى، كشاف، ج 4، ص 27.
3ـ مجلسى 1983، ج 43، ص 363.
4ـ راغب، ص 48; طبرسى 1983، ج 1، ص 42; طباطبايى 1970، ج 2، ص 127.
5ـ زمخشرى، كشاف، ج 1، ص 182.
6ـ مطهرى 1994، ص 208.
7ـ رازى، ج 6، ص 14.
8ـ «و لا يكوننّ المحسنُ و الميسىءُ عندكَ بمنزلة سواء، فانَّ في ذلكَ تزهيداً لاهلِ الاحسانِ فِى الاحسانِ و تدريباً لاهلِ الاساءة علي الاساءة! و الزم كلاً منهم ما الزم نفسَه.»
9ـ اين تفسير قبلاً توسط زمخشرى و جلالين به خصوص در سوره زمر آيه 23، آمده بود. (زمخشرى 123 ـ 124: 4 و جلالين، 557)
10ـ «يا معاذ بشّر و لا تُنفّر، يسّر و لاتعسّر.»
11ـ الطيشُ لاتقوم به حجج الله و لا به تظهر براهينُ الله
12ـ مك كامبز 1994، ص 50.
Atkinson, R., Atkinson, R..C.& Hilgrad, E. Introduction to Psychology. New York: H.B.J., 1983.
Ball, Samuel. Dditor. Motivation in Education. New York: Academic press, 1977
Al_Majlisi, Muhammad Baqir. Bihar Al-Anwar. Vol. 43.Beirut: Mu¨ assasatal-Wata, 1983.
Al-Mhalli, j. & al-Suyuto, j. Tafsir allalayn. Ed. Qasas, M. Eeirt: Dar al-cllm li al-malayin 1990.
Mutahhari, Murtada. Seyri dar Sirah-¨i Nabawi. Qum: Intisharat-i Sadra, 1373s/1994.
O¨neil, Harold F.Jr. & Drillings, Michael. Motivation: theory and research. New Jersry: L.E.A.,1994.
Al-Qummi, Abbas. Safinatal-Bihar wa Madinatal-Hikam wa al-¨Athar. Vol.1.tehran: Kitabkaneh¨-i Sana¨i Sana¨i.1993.
The Qur¨an. Trans. A.M.Shakir. New York: Tahrike Tarsile Qut¨an,Inc. 1991.
Al-Raghib al-Isfahani,Husayn, Husaynb. Muhammad. Al-Mufradatfi Gharib al-Qur¨an. Beirut:Dar al-Macrifa.nd.
AlRazi, al-fakhr. AlTafsir Al-Tafsir al-Kabir. al-Kabir. Vol. 6, Beirut: MaktabatLubnan, 1990.
Al-Sharif al-radi, M. CompiledcAlib. Ab Talid¨s sayings. Nahj al-Balagha. Ed. Subhi Salih. Beirut, 1967.np.
Shukuhi Yakta, Muhsin. taqim va tarbyat-i Eslami: mabani vaveshha. Tehran: Shikat-i Chap va Nashr-i Iran, 1370s./1991.
Al-Tabarsi, al-Fadi b. al-Hasan. Majacal-Bayan fitafsir al-Qur¨an. Vol. 1. Qum: A.N. Marvashi Maktaba,1983.
Al-Tabatab¨i, Muhammad Husayn. Al-Mizan fi Tafsir al-Qur¨an. Vol. 2, 1970.np.
Al-Zamakhshari. Al-Kashhaf can Haqa¨iq Ghawamid al-Tanzil cUyun al-Aqawil fiWujuh al-ta¨wil. Vols. 1,4. Beirut: Dar al-Kirab al-cArabl.
Weiten, Wayne. Psychology: themes and variations. Brooks/Cole pub.,1992.