قرآن كريم صراط مستقيم را دو گونه ترسيم كرده است: در برخى از آيات آن را به صورت راه افقى تصوير نموده است و در برخى ديگر به صورت راه عمودى. در آيه اى مى فرمايد:
((و ان الذين لا يومنون بالاخره عن الصراط لناكبون))(1).
((اما كسانى كه به آخرت ايمان ندارند, از اين راه منحرفند)).
و در آيه ديگر مى فرمايد:
((قل اننى هدانى ربى الى صراط مستقيم دينا قيما مله ابراهيم حنيفا...))(2).
((بگو: پروردگارم مرا به راه راست هدايت كرده; آيينى پابرجا (و ضامن سعادت دين و دنياى آئين ابراهيم, كه از آيينهاى خرافى روى برگرداند;...)).
((حنيف)) در مقابل ((جنيف)) است. اگر كسى در راهى كه مى رود, تمام تلاشش اين باشد كه به سمت چپ و راست جاده گرايش داشته باشد, او را ((جنيف)) مى گويند. يعنى اهل جنف و گرايش به انحراف است. چنين شخصى اگر مراقب نشود, منحرف خواهد شد, اما رونده اى كه تمام تلاشش اين است كه در وسط جاده حركت كند و اين حالت را حفظ كند, او را ((حنيف)) مى گويند. اين دو آيه, صراط مستقيم را به صورت راهى افقى ترسيم كرده است كه دو طرف آن انحراف است و تنها راه وسط, راه هدايت است و لذا حضرت على(ع) مى فرمايد:
((چپ و راست گمراهى است و راه وسط همان جاده و صراط مستقيم است و دو طرف آن ضلالت است))(3) و تمام كتب آسمانى و آثار نبوت پيامبران بر همان راه است)).
و در آيه 135 سوره ((طه)) به جاى صفت ((مستقيم)) صفت ((سوى)) را براى صراط ذكر مى كند; يعنى بزرگراه هدايتى كه در حالت توسط و اعتدال قرار دارد و از هرگونه انحراف عارى است(4).
در آيه كريمه ديگرى نيز مى فرمايد:
((آيا آن كه بى راهه مى رود و بر رو افتاده, هدايت يافته تر است يا آن كه به صورت سوى و در صراط مستقيم حركت مى كند))(5).
قرآن كريم تصوير دقيق ترى را نيز از صراط مستقيم ارائه كرده كه همان تصوير ((عمودى و صعودى)) آن است. در آيه 81 سوره طه مى فرمايد:
((...طغيان و تجاوز نكنيد; زيرا هركس طغيان كند, غضب من بر او فرود آيد و هركس كه غضب من بر او فرود آيد, سقوط خواهد كرد(هلاك خواهد شد)))(6).
سقوط; در مسير و طريق عمودى رخ مى دهد نه در راه افقى. مثلا وقتى كه انسان از طنابى بالا مى رود, اگر رها شده بيفتد, مى گويند سقوط كرده و آنگاه كه در جاده افقى حركت مى كند, رهايى و جدايى وى را انحراف مى گويند.
قرآن كريم انسان را در حال صعود به سوى خدا مى داند, لذا مى فرمايد:
((به ريسمان الهى چنگ زنيد و پراكنده نشويد))(7). و چون خداوند, على و متعالى است و طنابى كه از طرف او آويخته شده از بالا به پايين است, چنگ زدن به آن طناب براى صعود به بالاست و انحراف از آن همراه با سقوط است; بنابراين بازماندگان صراط مستقيم يا خروج افقى دارند(انحراف) يا خروج عمودى(سقوط) و اگر اين انحراف يا سقوط دامن گير كسى شد و توان توبه داشت, باز مى گردد و راه را ادامه مى دهد, اما اگر همه قواى خود را تباه كرد و قدرت بازگشت از او سلب شد, ديگر ((رهرو)) نيست, بلكه ((رهزن)) است و ديگران را گمراه مى كند. و چنين افرادى اگر هم موفق به توبه بشوند, پذيرش توبه آنان دشوار است; زيرا شرط سنگين پذيرش توبه آنان هدايت همه منحرفانى است كه به دست آنان از راه لغزيده اند و اين, كارى است بس دشوار; چون قبل از هر چيز بايد به خطاى خود اعتراف و سپس منحرفان را به راه آورند(8).
كوتاه سخن اين كه, اگر كسى صراط مستقيم را نپيمود و از حركت مستقيم, به انحراف يا به سقوط كشيده شد, خود, راهزن ديگران مى شود و همان گونه كه راهيان راه خدا با اولياى الهى محشور مى شوند, رهزن ها نيز با شياطين محشور خواهند شد.
گفته شد كه صراط مستقيم تنها راه هدايتى است كه آغاز آن در فطرت همه انسان هاست و پايانش ديدار خداوند است و انسان است كه اين راه آشكار الهى را مى پيمايد و عنداللهى مى شود, اما شيطان نيز در اين ميانه نقش اضلالى دارد. او به عزت خداوند قسم خورده است كه همه انسان ها بجز بندگان مخلص را گمراه كند. شيطان در ماجراى خلقت حضرت آدم(ع) مى گويد: بار الها! من در آغاز و در كنار صراط مستقيم تو براى بنىآدم در كمين مى نشينم. شيطان بر صراط مستقيم مسلط نيست و در خود راه قرار ندارد, بلكه در آغاز و كنار راه است و سعى مى كند كه از نظر علمى و عملى, انسان را منحرف سازد; يعنى اگر توانست, سعى مى كند تا انسان راه مستقيم را نشناسد و اگر نتوانست و انسان راه را شناخت, آنگاه كوشش مى كند كه انسان اين راه مستقيم شناخته شده را نرود. البته آنهايى كه از صراط مستقيم افتاده و منحرفند, از حزب شيطان هستند و شيطان كارى نسبت به آنها ندارد, بلكه مى كوشد كه راهيان راه را رهزنى كند. اما اگر انسان صراط مستقيم را بشناسد و در آن حركت كند و در حركتش سرعت بگيرد ((و سارعوا الى مغفره من ربكم))(9).((شتاب كنيد براى رسيدن به آمرزش پروردگارتان...)). و پس از اين سرعت, از ديگران سبقت بگيرد ((فاستبقوا الخيرات))(10) ((...بر يكديگر سبقت بگيريد...)). و پس از سرعت و سبقت, امام و پيشواى متقين گردد(11), در اين مرحله از تكامل, همچون حضرت يوسف(ع) ((...انه من عبادنا المخلصين)),((... او از بندگان مخلص ما بود)). مخلص مى شود و ديگر شيطان به او دسترسى ندارد; زيرا از يك طرف تحت ولايت مطلقه خداوند قرار گرفته است و از طرف ديگر منطقه عملياتى شيطان محدود است و در مراتب كمال و اخلاص او نمى تواند نفوذى داشته باشد.
انسان در هرزمان نيازمند به نور هدايت و نعمت هاى معنوى و باطنى است, كه راه رسيدن به لقاى پروردگارش را با وصف ((إرحم الراحمين)) به او نشان دهد و قدم به قدم تا مقصد راهنمايى اش كند. اين نور هدايت و نعمت معنوى از زمان ظهور اسلام وجود مبارك پيامبر(ص) يعنى نعمت ((رسالت)) بوده و بعد از رحلت پيامبر(ص) استمرار رسالت و وجود امامان(عليهم السلام); يعنى نعمت ((ولايت)) است. ولايت جانشينان پيامبر اسلام(ص) يكى از نعمت هاى باطنى و معنوى است كه خداوند بر بندگان خويش ارزانى داشته است و در بعضى از آيات قرآن بر اين نعمت جاويدان مهر تإييد زده است.
در قرآن هر جا لفظ نعمت به صورت مطلق ذكر شده باشد, مراد از آن ولايت امام(ع) است مانند: ((...اليوم إكملت لكم دينكم و إتممت عليكم نعمتى...))(12). ((... امروز دين شما را كامل كردم, و نعمت خود را بر شما تمام نمودم...))
اكمال دين و اتمام نعمت در اين آيه, چيزى جز ولايت نيست از اين رو حضرت صادق(ع) در بيان مصداقى از نعيم در آيه كريمه ((ثم لتسئلن يومئذ عن النعيم))(13). ((سپس در آن روز(همه شما) از نعمتهايى كه داشته ايد, بازپرسى خواهيد شد)).
فرمود: ما از مصاديق اين نعيم هستيم و در برخى روايات آمده است كه خداوند برتر از آن است كه از شما درباره آب, نان و... سوال كند, بلكه از نعمت ولايت مى پرسد.
ولايت نعمتى است كه پذيرش آن انسان را در مسير صراط مستقيم قرار مى دهد و پيمودن اين راه را بر انسان آسان مى كند و بدون شناخت و پذيرش اين نعمت; يعنى شناخت امام واجب الاطاعه, انسان به انحراف افتاده يا سقوط مى كند و بدون آن ساير نعمت ها به نقمت تبديل خواهد شد(14). زيرا بزرگترين نعمت ها در جهان هستى پذيرش ((اولى الامر)) است و خداى سبحان در قرآن كريم از اين نعمت به عنوان ((عهدالله)) ياد كرده است و مانند نعمت هاى ظاهرى نيست كه هركس با تلاش و كوشش بتواند آن را به دست آورد و قبول و پذيرش آن از اعماق دل و جان همان پذيرش صراط مستقيم و قرار گرفتن در مسير آن است, بدون اين كه خروج افقى(انحراف) يا خروج عمودى(سقوط) داشته باشد.
از امام صادق(ع) درباره صراط سوال شد, آن حضرت فرمودند: صراط; راه رسيدن به معرفت خداست. صراطى در دنيا داريم و صراطى در آخرت. اما صراط دنيا همان امام واجب الاطاعه(ع) و پذيرش ولايت اوست كه هركس در دنيا او را بشناسد و به هدايت او اقتدا كند, در آخرت از روى صراط -كه پلى است بر روى جهنم- عبور مى كند(15) و كسى كه امام خويش را نشناسد و ولايت او را نپذيرد, پايش از صراط آخرت مى لغزد و مستحق عذاب الهى مى گردد و از شفاعت پيامبر(ص) و ائمه اطهار(عليهم السلام) محروم مى گردد.
1. مومنون: 74.
2. انعام: 161.
3. نهج البلاغه, خطبه 16.
4. ((قل كل متربص فتربصوا فستعلمون من إصحاب الصراط السوى و من اهتدى)).
5. ((افمن يمشى مكبا على وجهه إهدى إمن يمشى سويا على صراط مستقيم)).(ملك, 22).
6. ((...و لا تطغو فيه فيحل عليكم غضبى و من يحلل عليه غضبى فقد هوى)).
7. ((واعتصموا بحبل الله جميعا و لا تفرقوا...)) (آل عمران, 103).
8. تفسير قرآن در قرآن, ج1, ص 201 - 203.
9. آل عمران: 133.
10. بقره: 148.
11. همان, ص 204, 205.
12. مائده: 3.
13. سوره تكاثر, آيه 8.
14. تسنيم, ج1, ص 532.
15. تفسير قرآن در قرآن, ج1, ص 215.